تاریخ چاپ
مهمترین سؤال اینست که این تروریسم از کجا ریشه میگیرد؟ آیا میتوان گفت که اشکال گوناگون تروریسم اسلامی جهانی شده است؟ آیا رشد این پدیده ریشۀ ایدئولوژیک دارد؟ آیا دیگر هیچ راهی برای سد کردن این رشد وجود ندارد؟ خشونت تروریسم ناشی از چیست و تحلیل روانکاوانۀ تروریستها چیست؟ براستی پایههای تروریسم در ایدئولوژی دینی است یا در بافت جامعهشناسانه و روانی و فرهنگی؟در زمین ما مرگ را میشمارند.
و در پنجرۀ پیش روی، کبوتری گلدانهای کوچک را حفاری میکند.
گویی دانهای گندم پنهان است.
سنت هستی مرگ نیست.
زندگی پیروز است.
گندمها زمینهایشان را دوست دارند،
و کبوتران تخمهایشان را
و مردمان واژههایشان را.
من ترا دوست دارم، هان ای عشق!
با بکارگیری نظریۀ ساختار روان آدمی و کار کرد آن، میکوشیم تا به فهم پیدایش و رشد خشونتهای کور زیر نام پرچم اسلام، بپردازیم. با نگاهی راهبردی به نقش و سهم مبانی پایهای ایمان، سنت، جهان بینی و خرافات در پیدایش و رشد خشونتهای کور، این سؤال مطرح میشود که آیا جلوگیری از پیدایش و گسترش خشونتهای کور ممکن است؟ و آیا این پرسش را میتوان بدین شکل تدوین کرد: تروریسم اسلامی و رابطۀ آن با فرهنگ، روان، جامعه و اقتصاد.
به عبارتی دیگر میخواهیم به این پرسشها بپردازیم: مهمترین سؤال اینست که این تروریسم از کجا ریشه میگیرد؟ آیا میتوان گفت که اشکال گوناگون تروریسم اسلامی جهانی شده است؟ آیا رشد این پدیده ریشۀ ایدئولوژیک دارد؟ آیا دیگر هیچ راهی برای سد کردن این رشد وجود ندارد؟ خشونت تروریسم ناشی از چیست و تحلیل روانکاوانۀ تروریستها چیست؟ براستی پایههای تروریسم در ایدئولوژی دینی است یا در بافت جامعهشناسانه و روانی و فرهنگی؟ آیا این ایدئولوژی با ترور و اغتشاش و جنگ طلبیهای گسترده، تمدن و مدرنیته را بطور شدید ضربه خواهد زد؟ و آیا خواهد توانست بخشهایی از جمعیت جهان امروز را زیر سلطۀ ذهنی و سیاسی خود بکشاند؟ جامعۀ جهانی امروز چگونه میتواند در برابر تروریسم اسلامی و تعرض همه جانبۀ سیاسی و فرهنگی آن ایستادگی کند؟
نتانیاهو در مصاحبهای با (سی. ان. ان.) در ژانویه همین سال ۲۰۱۶، میگوید: وقتی دو دشمنت با هم میجنگند هیچکدام را قوی نکن بلکه هر دو را ضعیف کن. میگوید داعش و ایران هر دو بدنبال تأسیس خلافت اسلامی هستند. داعش خلافت اسلامی را همین حالا و همینجا میخواهد و ایران، فعلا نمیگوید خلافت و میگوید امامت. این هر دو میخواهند، نخست بر خاورمیانه مسلط شوند و بعد بر جهان.
نتانیاهو چه میگوید؟ میگوید هنگامی که دشمنان ما با هم جنگ دارند، باید هر دو را تضعیف کنیم، میگوید داعش و ایران هر دو دشمنان ما هستند و میخواهند نخست در منطقه و سپس بر جهان حکومت کنند. داعش بهشت را همین حالا به رزمندههایش تقدیم میکند، ولی ایران آنها را در انتظار امام غایب نگه میدارد... و اینجاست که رابطۀ این آرمانگرایان-رزمندهها با عامل زمان روشن میشود؛ «آرمان من بر همه چیز مقدم است، حتی بر زمان». حساسیت نتانیاهو نیز بیشتر از آنجاست که آنها نیز خودشان به نوعی در سر چنین سودایی میپرورند، و با این تعبیر و تفسیرها سعی در پوشاندن دلایل حضور خود در منطقه و اشغال سرزمین فلسطینیان دارند.
میدانیم که نظریۀ جهاد در جهان ما تازه نیست، اصل نظری تقسیم جهان به دوست و دشمن نیز تازه نیست و اصل دفاع و حمله نیز. بیائید این تفسیر که آیا «اسلام»های خشن و نرم داریم یا نه، و یا اینکه تنها یک اسلام داریم و آن اسلام مهربان و رئوف و بخشنده است، و یا اینکه اسلام همه خشونت است، را در این کوتاه زمان کنار بگذاریم. چرخۀ آسیبشناسی را بکار گیریم، پس از عکسبرداری و شناخت میدان مورد مطالعه، و بعد از تشخیص و ارائۀ پروژۀ درمان، پروژۀ درمان را انتخاب کنیم، چرایی آنرا در تشخیص بجوییم و سپس به دنبال آن قسمت از واقعیات برویم که با تشخیص و در نتیجه پروژۀ درمان ما سازگار میآید.
در نگاه ما، که نگاهی ساختاری است، انسان، فرهنگ و روانش از یکسو، شرایط زمانی و مکانی و پیرامونی از سوی دیگر، و تأثیر این دو محور بر یکدیگر، در مسیری طولانی، بررسی خواهند شد. آتش سوزی جنگل به سه عامل مربوط است: آمادگی درختان؛ چه فردی و چه گروهی، خشکی درختان و عوامل پیرامونی چون شدت باد و مسیر آن، خشکی و رطوبت هوا؛ ارادۀ سیاسی اطفای حریق شامل: زمینه سازیهای پیشگیرانه و تهیل امکانات تدارکاتی، جاده سازی، ایجاد فاصلۀ جنگلی، سازماندهی عملیات اطفای حریق.
حوزۀ نگاه ما، به رویش و حضور تروریسمی است به نام اسلام، در منطقۀ ویژهای از جهان، که به فرهنگهای روس، هند، چین، اروپا و مرکز آفریقا محدود میشود. ما، آگاهانه، مناطق مسلمان نشینی را که پیش از مسلمان شدن فرهنگهای هندی یا بودایی داشتهاند در این بررسی وارد نکردهایم. چه، زمینههای جدی رشد اینگونه پدیدهها در این مناطق تاکنون کمتر دیده شده است، مناطقی میان سه دین: بودایی-هندو، مسیحی، انیمیسم - مسیحی مرکز آفریقا.
بیائید واحد زمان را به دو قرن برسانیم، یعنی از نخستین آشناییهای مردم این مناطق با پدیدۀ مدرنیته. پس از فراز و نشیبهای بسیار، در منطقۀ وسیع یاد شده، در پذیرش، دفع، تعامل و مدارا با مفاهیم مدرن، دو بُعد اساسی زندگی انسانی؛ مدیریت اجتماعی و نظامهای سنتی و حقوقی، دستخوش دگرگونی و تحولات میشوند. نظامهای، قومی، قبیلهای، ملوک الطوایفی، به سمت دولت - ملت میروند و حقوق سنتی و حقوق اسلامی، از همزیستی تا تعارض در کنار یکدیگر میمانند. این همزیستی، موزاییک متنوعی را تا ۱۹۲۴ بوجود میآورد.
در این تاریخ آخرین نظام خلیفگی اسلام، فرو میریزد و امپراتوری عثمانی عملاً از بین میرود و برای نخستین بار پس از پیدایش اسلام، مرکزی که نگاه امیدوارانه به اتحاد آیندۀ مسلمانان را به سوی خود جلب میکرد، نابود میشود. دولت - ملتها، با حد و حدودی نه چندان فرهنگی و انسانی شکل میگیرد. اندیشۀ سیاسی اسلامی که از همان قرن دهم، با توقف پیشرفت اسلام دچار نوعی افسوس بر گذشته بود، دو باره جان میگیرد. اندیشۀ سیاسی اسلامی را میتوان در طول تاریخ پر فراز و نشیب آن با دو قطب معرفی کرد. اسلام سیاسی مدارا یا دفاعی که بدنبال دریافت جایگاهیست برای زیستن در سنت اسلام. و اسلام سیاسی با افسوس از دست دادن قدرت گذشته، با این تعبیر که اشتباه ناشی از رها کردن زندگی صدر اسلام بوده است و بازگشت به آن زندگی تنها راه نجات است. این اندیشۀ سیاسی هر زمان که شرایط محیطی آمادگی آن را دارد ظهور میکند؛ در ۱۳۵۷و سالهای پس از آن در میهن عزیز ما، در سه سال و اندی حکومت طالبان در افغانستان، در الجزایر و کشورهای دیگر خاورمیانه، و در مجموعۀ تلاشهای اخیر جهادگران اسلامی.
برای شکافتن مفاهیم تروریسم اسلامی، جهادیسم، افراط گرایی اسلامی، اسلامیسم، که میتواند ترکیب پدیدۀ قدیمی ترور چون یک پدیدۀ اجتماعی- سیاسی و نوعی برداشت از دین اسلام باشد، با توجه به رابطۀ دال و مدلول مثالی بزنیم از شیخ بهایی در غزلیاتش:
زاهدی به میخانه، سرخ رو ز میدیدم
گفتمش مبارک باد بر تو این مسلمانی
زلف و کاکل او را چون به یاد میآرم
مینهم پریشانی بر سر پریشانی.
زلف نماد پریشانی، کاکل نماد پریشانی، پس پریشانی درونی، روان پریشی بر روی روان پریشی، دیوانگی بر روی دیوانگی، پریشانی بیرونی که مولد پریشانی درونیست. چگونه از یک دال، چون زلف به یک مدلول میرویم و با استعاره از مدلول زلف یار به حالت این مدلول که پریشان است میرسیم، و از این دال پریشان به حالت درونی شاعر میرسیم و رابطهای ایجاد میکنیم که مدلول آن میشود: زلف یار مرا دیوانه میکند.
«ترور» یعنی ایجاد وحشت و ترس. در واقع ترور یعنی استفاده از خشونت غیرمترقبه، شوکآور و غیرقانونی علیه افراد غیرنظامی برای وادار کردن دولت یا جامعه به پذیرش خواستهایی که بر مبنای یک ایدئولوژی استوار است. بسیاری، برای تعریف روشنتر تروریسم در معنی کلی آن، میگویند تروریسم یعنی نگرش افرادی که در راه اهداف خود از کشتار و یا ایجاد رعب و هراس، بدون توجه یا کاملاً با توجه به ماهیت افرادی که مورد حمله قرار میگیرند، استفاده میکنند. این اهداف میتواند دستیابی گرایشهای مذهبی ـ و یا غیرمذهبی ـ فراگیر یا کوچک و نوپا به قدرت سیاسی؛ موقت و زودگذر یا درازمدت باشد. به این تعریف باید شیوۀ مدیریت داخلی گروه و رفتار و مدیریت افرادی که در مناطق تحت اشغال این گروهها قرار میگیرند را هم افزود.
اما از منظر روانشناختی، تروریسم می خواهد چه اتفاقاتی در جامعه بیفتد و هدفش چیست؟ تروریستها پدیدههایی را در جامعه ایجاد میکنند تا از طریق آن به مردم و غیرنظامیها فشار بیاید تا آنها به نوبۀ خود به دولتها فشار بیاورند تا در نهایت آن گروه به خواستهایش برسد. پدیدۀ روانشناختی که در اثر حرکات تروریستی و شنیدن خبر حرکات آنها در مردم ایجاد میشود؛ وحشت، احساس نابسامانی و آشفتگی، ناآرامی و بیقراری، بدبینی، اضطراب و دلشوره، خشم، سوگ و احساس رخ دادن تراژدی است. ترکیبی از همۀ این احساسهای ناخوشایند باعث بروز احساس شدید سردرگمی، نابسامانی و ناامنی درون آدمهای جامعۀ مورد تهاجم میشود.
اگر بخواهیم دقیقتر بررسی کنیم باید میزان خشونت و حمله به جوامع دیگر و شعاع استراتژیک چنین گروههایی را نیز در نظر بگیریم. میبینیم که این تعریف طیف وسیعی از افرد و گروهها را دست کم از زمان حضور حسن صباح در قرن دوازدهم با باورهای شیعی اسماعیلیه، تا فارک در کلمبیا، طالبان و القاعدههای متعدد، بوکو حرام، و داعش را در بر میگیرد. پدیدۀ دیگری نیزگاه به این معجون اضافه میشود و آن حضور مافیای تهیه و فروش اسلحه، و تولید و قاچاق مواد مخدر است. به نظر میرسد داعش و بوکو حرام بیش از دیگر گروههایی از این دست، کمترین رعایتی در حق انسان و حقوق او روا نمیدارند. گویی از طالبان تا القاعده؛ از افغانستان و پاکستان تا لیبی و شمال آفریقا، تا نیجریه و بوکو حرام فاصلۀ زیادیست. اما در عمل، کشتار زن و کودک، اسارت و فروختن و به بردگی گرفتن آنان در همهشان یکسان است. تفاوت در رفتار اینان در کشتار خارجیها، امنیتیها، مردم کوچه و بازار از مذاهب دیگر و حتی از مذهب خود تروریستها، فقط میتواند در نحوۀ اعدام و اسارت و تجاوز و فروختن باشد.
براین تابلو میتوان سه عامل مؤثر دیگر را افزود؛ زیربنای فرهنگی سنتی، مبانی جهان بینی و باورهای مذهبی و نظامهای تولیدی - مدیریتی. حالا، اگر فضای سیاسی-اقتصادی- امنیتی منطقه و جهان و آمادگی این فضا را بر همۀ این عوامل بیفزائیم به آشی میرسیم شله قلمکار که داعش نام دارد.
از طرفی تابلوی عمومی ژئوپولیتیک منطقۀ مورد نظر، با نگاهی فرهنگ نگر، میتواند چنین ترسیم شود:
ـ بتدریج نقش دولت - ملتهای غیرمذهبی، چه قدیمی چون ایران و ترکیه و چه نوظهور چون سوریه، لبنان، و عراق کمتر میشود. نقش دولتهای مذهبی و قومی بیشتر شده و ساختارهای «دولت - ملت گونه» شکنندهتر میشوند. با یک نگاه سریع، نقش جامعۀ مدنی، سندیکاها، احزاب ملی و چپ بسیار ضعیف است و عملاً در ادارۀ کشورهای منطقه اگر بینقش نباشند، بسیار کمرنگند.
ـ برخورد با تکنولوژی نوین به گونهای ویژه مجموعهای متضاد از حیرت و ذوق رسیدن و تصاحب، تعجب و حسرت برخورداری، جذب و دفع میآفریند.
ـ کمرنگ شدن پایههای سازمان اجتماعی مردم منطقه و گذار تدریجی آنها از دولت-ملت با انگیزههای مدرن، بسوی سازماندهی نیمه مذهبی یا کاملاً مذهبی تا افراطی، چون ایران و طالبان یا بسیار افراطی چون داعش.
ـ عوامل دوران گذار را نیز از یاد نبریم؛ فرو پاشی سنتها و نظامهای تولیدی و جایگزینی آنها، چون دوران بلوغ اجتماعی، چون عوامل طبیعی دوران گذار؛ عوامل پیرامونی، طبیعی، انقلابهای حادث در منطقه: تغییر نظامهای تولیدی دوران گذار، چون اصلاحات ارضی در ایران.
ـ از طرفی، تغییرات مهم تکنولوژی: الکترونیک، دادهپردازی، ارتباطات.
ـ فروپاشی دیوار برلن، شکل گیری اتحادیۀ اروپای ۲۸، پیدایش غول اقتصای چین.
در شرایط پیدایش و ادامۀ حضور داعش میبایست به ریشههای تاریخی، فرهنگی و شرایط منطقهای اشاره کرد، میبایست به ساختار روان آدمی توجه داشت. ساختاری که در چند سال نخست زندگی شکل میگیرد و تحت تأثیر سه عامل است. عاملی که از نیاکان به جهان میآوریم، عاملی که به چند سال زندگی در خانواده مربوط میشود و عامل نهایی که حاصل مجموعۀ آموزشها و داد و ستدهای فرهنگی با پیرامون در شرایط گوناگون است، مثل انقلابها، جنگها، تغییرات بزرگ سیاسی و تکنولوژی.
ساختار روانی کمتر از دو درصد از جمعیت جهان ما ساختاری روانپریش است، رابطۀ اینان با آنچه ما آنرا واقعیت همگانی مینامیم قطع است. یک درصد نیز ساختاری روان کژ دارند، اینان تنها از خواهش و میل درونی خویش پیروی میکنند و قوانین جهان واقعی، حتی بدن خود را نمیپذیرند. و بالاخره بقیه که روان نژندانی هستیم با دو تمایل؛ وسواسی، که در یک خواهش و هوس خویش پای میکوبیم و دیگری هیستریک که بدنبال این هوس و خواهش سرگردانیم.
با این توضیح کوتاه به موشکافی گفتار و موشکافی کردار این طایفه بپردازیم:
ـ تخریب نه تنها آنچه که در میدان جنگ است، بلکه تخریبی کور چون تخریب آثار باستانی، در افغانستان و در عراق حتیگاه پیش بینی تخریب خانۀ کعبه. اعضای گروه تروریستی داعش در جدیدترین اظهارات گستاخانۀ خود تهدید کردهاند در صورت فتح مکه، خانۀ کعبه را به دستور ابوبکر بغدادی نابود خواهند کرد. چرا داعش آثار باستانی را نابود و غارت میکند؟ مجلۀ «نشنال اینترست» در گزارشی نوشت: چرا داعش آثار باستانی را نابود و غارت میکند؟ دو توضیح برای این اقدام ارائه شده است: اولین، نفرت و بیزاری این گروه نسبت به گذشته است. دومین دلیل، سودی است که از فروش آثار باستانی غارت شده عاید آنها میشود. اما دلیل سومی هم که به ندرت ذکر شده نیز وجود دارد. هم تخریب و هم چپاول یک سیستم کنترل اجتماعی بر جمعیت مناطق تحت اشغال اعمال میکند، سیستمی که بر رفتارهای کنترل شدۀ فردی تاثیر میگذارد.
ـ نفس زندگی، چه خود و چه دیگری در مقابل مطلوب اینان بیرنگ است؛ کشتار دیگری (غیر خودی) و کشتار خودی هر دو مجاز است.
ـ روابط اجتماعی، سنت موجود در مقابل نوعی سنت زمان پیامبر، بیرنگ میشود. حتی سنتهای سلسله مراتب نمایندگان و رهبران مذهبی، برقراری روابط خشک نظام خلیفهای مطلوب اینان است.
ـ نظام اجتماعی و تولیدی و سلسله مراتب اجتماعی شکسته شده است. محصول این روند پیدایش افرادیست که مفهوم زمان را از دست میدهند، چه سنت، به رابطه با زمان مربوط است. ارثی نیست. اینان برآنند که دیگران را هم به همین نظام زمانی وارد کنند. همچون هذیان گویان که با تکرار هذیان خود تلاش دارند دیگران را نیز به آن دور بکشانند تا آنانی هم که رابطهشان با واقعیت قطع نشده است این رابطه را از دست بدهند. بدینگونه همه همتراز میشوند.
دکتر «واگدی لوزا»، در کانادا، پژوهشی انجام داد در مورد تروریسم گروههای مذهبی مثل القاعده، که میتوان نتایج آن را به داعش هم تعمیم داد. براساس این مطالعه، معلوم شد در غرب بیشتر کسانی که به این گروهها میپیوندند، مردانی هستند در سنین ۱۷ تا ۲۳ ساله، معمولاً از خانوادههای طبقۀ متوسط با دستاوردهای نسبتاً بالای تحصیلی و شغلی در علوم مدرن و دارای مدارک دانشگاهی. اما نتایج مطالعاتی هم که در سال ۱۹۹۹ انجام گرفت، نشان داد کسانی که در کشورهای خودشان دست به اقدامات تروریستی میزنند، افرادی هستند با تحصیلات کم و بیکار که از متن جامعه تقریباً کنار گذاشته شدهاند و خودشان هم به این جدائی کمک کردهاند. حدود پانزده درصد از این افراد اروپایی که به داعش میپیوندند زنان هستند.
رهبران این گروههای تندرو و افراطی مذهبی، از نظر سِنی، بطور متوسط پانزده سال بزرگتر از پیروان و دیگر اعضای گروه هستند، حدود چهل سال سن دارند، جذبه و قدرت تأثیرگذاری و شخصیت پرنفوذی دارند، قادرند احترام طرفداران و پیروانشان را نسبت به خودشان برانگیزانند، دانش زیادی دربارۀ ایدئولوژیشان دارند، میتوانند الهامبخش دیگران باشند، تشویق و ترغیب را در عالیترین شکل ممکن بلدند، معمولاً از مرگ نمیترسند. البته در رهبران این گروهها، افرادی هم وجود دارند که خود کاملاً از مرگ گریزانند اما دیگران را برای مردن در راه ایدئولوژی تشویق میکنند.
پرسشی که مورد نظر ماست به مبانی ساختار روانی اعضاء و فرماندهان این گروهها باز میگردد. میتوان آنها را به ساکنین بومی، مهاجران، مزدوران، موقعیت باختگان نظامهای سیاسی پیشین، کسانی که زیر فشار نیروهای حاکم قرار گرفتهاند و تبهکاران فرصت طلب تقسیم کرد. اما آیا هیچگونه اشتراک روانی در اینان میتوان یافت؟
با کمی آسان گرفتن مسایل علمی و بگونهای بسیار فشرده میتوانیم بگوییم که روان ما آدمیان با سه مؤلفه ساخته و پرداخته میشود؛ آنچه با خود به دنیا میآوریم، یعنی مجموعهای از تواناییها و ناتواناییها، فرهنگ خانواده، زبان مادری، سنت و باورهای نخستین دوران زندگی که ساختار و بدنۀ روان ما را میسازد، و نهایتاً، مجموعۀ آموزشها و دانستههایی که در محیط مدرسه و جامعه به ما منتقل میشود. با این توجه که مجموعۀ عوامل بیرونی، جنگها، بلایای طبیعی، دورانهای شکوفائی اقتصادی، شرایط اقلیمی و شرایط خانوادگی و اجتماعی نیز بر این تابلو افزوده میشود.
حاصل این سه مؤلفه، روان ماست که در سه وجه خود را مینمایاند، ساختار روان که پایههای محکم آنرا میسازد، شخصیت روانی ما که ما را در رابطه با دیگری تعریف میکند و حالت ما که بر اساس اتفاقات فیزیکی و بدنی و نیز فضای پیرامون نوسان میکند. با این نوع نگرش، وابستگان به این طایفه را میتوان به سه زیر گروه تقسیم کرد:
ـ رهبران درجه اول که روان کژ یا روان پریش متوهم هستند، که در هر دو مورد، با وجود توان هوشی و درک بالا، نوعی قطع رابطه با واقعیت عمل میکند.
ـ مدیران که عموماً روان کژها یا روان نژندهایی فرصت طلب هستند با توانمندیهای هوشی و دریافتی خوب و متوسط وگاه نیز مشکلاتی مثل اضطراب و ترس و واخوردگی و نوعی تنفر مبهم و ناروشن در آنها مشاده میشود.
ـ اعضاء که اقلیت آنان روان کژ و بیشتر روان نژند با توانمندیهای هوشی و فرهنگی محدود یا بسیار محدود، با عدم دسترسی به مبانی فرهنگی با باید و نبایدهایی روشن، با حضور مشکلاتی همچون اضطراب و ترس و واخوردگی و نوعی تنفر مبهم در ابتدا.
جهتگیریهای روانی اعضای داعش
ـ تفکر یا سیاه یا سفید (علیه ما یا با ما): اعضای داعش اصلاً نمیپذیرند که فردی میتواند جهتگیری خنثی داشته باشد. اینکه داعش بسیاری از بیطرفان در جنگ نظیر پزشکان، باستانشناسان و خبرنگاران را به قتل میرساند ناشی از همین برداشت است. رنگ پرچم داعش که سیاه و سفید است نیز مبین همین نگاه سیاه و سفید دیدن اعضای آنست. این را میتوان یک تفکر «پارانوئیدی» و نوعی اختلال دانست که سبب میگردد به همه چیز و همه کس، با پیشفرض، مظنون باشند.
ـ جنسی شدن خشونت: مشروعیت بخشیدن به «جهاد نکاح» سبب شده است تجاوز جنسی به کفار و کسانی که داوطلبانه خود را در اختیار اعضای این گروه قرار میدهند حلال شمرده شود. وعدههای روابط جنسی با حور و پری در بهشت که رهبران و مفتیان حامی آنان به اعضا میدهند نیز در شکلگیری خشونت جنسی اعضا این گروه بیتأثیر نیست.
ـ مرگ پرستی: اعضای این گروه شهوت خون دارند و به مرگ بسیار علاقه دارند و میکوشند تا خود را در آن ورطه بیندازند.
ـ ناکامی خشونت: بسیاری از اعضای این گروه بر اساس تئوری «ناکامی خشونت» میکوشند با پیوستن به این گروه ناکامیهای زندگی شخصی خود را از طریق ابراز خشونت جبران کنند.
ـ خودشیفتگی و خشونت: اعضای داعش خود را مظهر اسلام واقعی میدانند و با اعتماد به نفس کامل مدعی هستند که عقاید آنها باید صادر شود و موانع صدور این عقیده به هر نحو باید برداشته شود.
در سال۱۹۹۹ «رابطۀ دینداری اعتقادی و دینداری ظاهری» با «خشونت» در دانشجویان دانشگاههای مصر مطالعه شده است. یافتههای این پژوهش نشان میدهد که رابطۀ دینداری ظاهری و خشونت مثبت بوده است. به بیانی دیگر افرادی که از نظر ظاهری دیندارتر بودهاند، خشونت بیشتری داشتهاند. متأسفانه این پژوهش را تا آنجا پیش نبردند که مبانی اعتقاد آنها را به اسلام سیاسی بسنجند و نه تنها اسلام در شکل کلی خود.
شخصیتشناسی رهبر داعش، ابوبکرالبغدادی، نوجوانی گوشهگیر و خجالتی که به دلیل ممارست در امور دینی از همان دوران کودکی به وی لقب «مؤمن» دادهاند. وی در سال ۱۹۹۶ در رشتۀ علوم دینی از دانشگاه بغداد لیسانس خود را دریافت میکند و بعد تحصیلاتش را تا دریافت دکترا در رشتۀ مطالعات قرآنی ادامه میدهد. موضوع پایان نامۀ دکترای او «تفسیر قرآن» بود.
ابوبکرالبغدادی پدری زاهد داشت اما، این عموی اوست که او را به پیوستن به اخوان المسلمین تشویق میکند. ولی ابوبکر جوان تأکید میکند که تنها آن دسته از رهبران اخوان را قبول دارد که رویکرد «جهادی» دارند. بغدادی در سال ۲۰۰۴ و پس از حملۀ آمریکا به عراق بنا به دلایلی که مشخص نشده است در کمپ «بوکا» زندانی میشود، کمپی شامل ۲۴هزار زندانی، اغلب از اعراب سنی مذهب و بعثیها. او در همین مدت بسیاری از زندانیها را تبدیل به مردان و مریدانی کارآزموده برای خود میکند. وقتی در سال ۲۰۰۶ زرقاوی رهبر القاعده در آمریکا کشته میشود، ابوایوب مصری (نفر دوم القاعده) ابوبکر را جانشین خود اعلام کرد و وی این تشکیلات را منحل و «دولت اسلامی» را جایگزین القاعده کرد.
چگونه میتوان به نتیجهای هرچند موقت و ساختاری رسید؟ بیاییم عوامل پیدایش و دوام و رشد این پدیده را در سطح منطقۀ یاد شده به عوامل اساسی و موثر و یا عوامل فرعی از طرفی و عوامل همیشگی و یا عوامل اتفاقی از طرف دیگر، تقسیم کنیم.
عوامل اساسی و مؤثر و همیشگی، هویت فرهنگی و هویت اجتماعی
اسلام سنتی، آن اسلام سیاسی که میخواهد مسلمانان بگونهای که امروز زندگی میکنند، به زندگی خود ادامه دهند در واقع نوعی اسلام دفاعی است. اسلام سیاسی دیگر که رهبران و بنیانگذاران آن حول محور احیاء گذشته، که الگوی آن بازگشت به نمونۀ صدر اسلام است، حرکت میکنند که میتوان نازیسم آلمان یا فاشیسم ایتالیا، را نمونه آورد که با مطلوب انقلاب اکتبر در روسیه فرق اساسی دارد. آرمان این رهبران ساختن جامعۀ مطلوبشان در آینده، از ترکیب این دو اسلام است که همان آینده در گذشته است، یعنی جامعۀ بیطبقۀ توحیدی بر پایۀ گفتمان شیعۀ دوازده امامی. و در همینجاست که میتوان نظریه پردازان سیاسی شیعه را دسته بندی کرد. ابهام و پیچیدگی در مورد زمان، دلیل و کارکرد ظهور امام زمان نیز در همین نکته است؛ فاصلۀ بین ظهور و روز قیامت غیرقابل تعریف...
اگر از بازگشت افکاری چون نازیسم و فاشیسم و داعش، تعجب میکنیم پیش از آن باید به این پرسش پاسخ دهیم که آیا خط صعودی مستقیمی به سوی والائی و رستگاری وجود دارد؟ و یا همچون تمامی پدیدههای حیات از قانون سعی و خطا پیروی میکنیم. چون حتی خود تکامل پدران ما از میمونهای بدون دُم، گوریل، شامپانزه، اوران گوتان تا هموسپین-سپین، که یکبار از جنگلها به دشت آمدند و بدون دستیابی به امکانات ناشی از تکامل همچون روی دو پا ایستادن، راست شدن، بکار گرفتن دست و نهایتاً دویدن، دوباره به جنگل و بالای درختها بازگشتند.
بن لادن در نخستین اعلامیۀ ویدیویی خود میگوید «شما باید از زمین ما بیرون بروید» و اشارۀ او به دوران پس از جنگ اول و بیگمان به فروریختن امپراتوری اسلام است. در سوم ماه مارس ۱۹۲۴ عملاً به نظام سیاسی حضور خلیفه در امپراتوری عثمانی خاتمه داده شد. این امپراتوری تا آنزمان یک قطب، یک مرکز قدرت اسلامی بوده است و از بین رفتن آن، افسوس و حسرت گذشته را بجای میگذارد که در مطلوب گرایی بازگشت به اصل و زندگی صدر اسلام متبلور میشود.
سیستمی که در آن رهبر میاندیشد، تصمیم میگیرد، تصمیماتش لازم الاجراست و به کسی هم پاسخگو نیست. و این در صدر اسلام ممکن بود، زیرا که طبق اعتقاد مؤمنان، پیامبر از آفریننده و گردانندۀ اصلی دستور میگرفت. ایجاد جانشینی برای او و طرح تشابه سازی با آن ایام میتواند بازگشت به نوعی مطلوب گرایی ناممکن شود. یا به سوی مطلوب ممکن میرویم و مطلوب را در شرایط زمان و مکان میگذاریم و یا میخواهیم زمان و مکان را به سمت مطلوب ببریم. تعاریف اسلام سیاسی میان این دو دسته، چون دو طیف، تعریف میشود. رابطۀ اساسی اسلام سیاسی با زمان و مکان است. ازل و ابد؛ آن دنیا و این دنیا، دو فضای کاملاً متفاوت ایجاد میکند که میتواند آغاز نوعی توهم و قطع رابطه با واقعیت زمان و مکان؛ «جایگاه» باشد.
از سوی دیگر، داعش داعیه دار خلافتی است که تا چند سده پس از اسلام در سرزمینهای اسلامی حاکم بود اما رو به زوال رفت. حملۀ مغول، سیستم خلافت اسلامی را که بنی عباس در رأس آن بودند از بین برد و از آن زمان، اعراب دیگر نتوانستند داعیهای بر سرزمینهای اسلامی داشته باشند و حکومت در سرزمینهای اسلامی پس از آن به دست ایرانیان یا ترکها افتاد. داعش با ادعای احیای خلافت اسلامی، در حقیقت سوگوار گذشتهای است که از دست داده است.
عوامل اساسی و مؤثر و اتفاقی
امروز، پیچیدگی زندگی اجتماعی، حضور تکنولوژی و دانش پیشرفته، مشاغل تازه، تغییر رفتار اجتماعی، تداخل فرهنگها، حتی از دور و در دنیای مجازی؛ تحولات بزرگ سیاسی و شکستن مفاهیم عملی سلسله مراتب، امر باید و نبایدها و قضاوتها را برای هر فرد ساکن کرۀ زمین مشکلتر میکند. آنان که در حوزهای خارج از سنت و فرهنگ و باید و نبایدهای فرهنگی خویش میافتند زودتر راه را گم میکنند. تأثیر و نقش بازیهای الکترونیکی، فیلمها و تخریبهای ترمیناتوری، و جنگهای مجازی نیز بر این علتها افزوده میشود.
میتوان تمایل به همراهی و همسویی جوانان سرخورده از نظامهای گوناگون، و نیز مردمانی که پذیرش تغییرات شدید در روش زندگی و هویت فرهنگی و انسانی بجامانده از نیاکان برایشان مشکل بوده یا اصولاً در زندگیشان نقش مستقیم و یا مثبتی بجا نگذاشته است، را با گروههای اسلامی افراطی که کسب قدرت سیاسی، به هر شکل، را راه حل مشکلات جامعه میدانند، ابزار اصلی این گروهها به سوی قدرت اسلامی دانست. داعش و بسیاری دیگر از گروههای تروریستی با مطرح کردن ایدئولوژی فراتر از زندگی مادی، بخشی از جوانان آرمانگرای مرفه را نیز با خود همراه میکنند. انسان امروز با اندیشۀ از دست دادن معنای زندگی، دچار نوعی سرخوردگی است، گروههای افراطی ـ تروریستی داعش از این خلاء ایجاد شده در زندگی پارهای از غربیان هم سود میجویند.
عوامل فرعی و عوامل همیشگی: برای آنکه افراد متوهم و قوی بتوانند از میان روان کژان و فرصت طلبان، مدیران خود را بیابند، یا افراد گم شده در تاریکی، برای یافتن هویتهای فردی و اجتماعی به راه حلهای آسان بگروند، باید شرایط و یا آمادگی محیط را در نظر گرفت.
عوامل فرعی و عوامل اتفاقی: رشد و گسترش تکنولوژی ارتباطات و راحتی دسترسی به اطلاعات، شناخت و یافتن یکدیگر، آشنایی آسان با فرهنگهای گوناگون، و بویژه بازیهای بسیار خشن کامپیوتری نوعی تسهیل یارگیری در سطح جهادگران است.
وسعت سیستم اطلاعاتی و ارتباطی، فناوری بسیار پیشرفتۀ امروز با تصاویر «جنگ ستارهها» نمیتواند در تقویت تمایل بازگشت به گذشته و آرزوی زنده سازی گذشته بیتأثیر باشد. نمیتوان بخش حیوانیِ آدمی را یکباره، برای همیشه و در همه جا از میان برداشت. نقش دین سلفی و رابطۀ معناداری که میان دین ورزیِ خشک و بدون تعقل با اختلالات روانی وجود دارد را نیز باید به حساب آورد.
خلاصۀ کلام آنکه، مطلوب سیاسی «زنده سازی صدر اسلام»، در فضای ژئوپولیتیکی که در منطقه بوجود آمده است، بستری مناسب برای پیدایش و حضور یکی از خشنترین شیوههای دسترسی به قدرت در مناطق مسلمان نشین بوجود آورده است. این پدیده نه بزودی پایان پذیر است و نه اثرات مخرب آن کوتاه مدت.
باید امیدوار بود که پس از فروکش کردن این مولد پریش- باوری جمعی؛ یعنی تمایل بازگشت به دوران آرمانی گذشته، در فضای اندیشۀ نظریههای اسلامی، جای خود را به مطلوبی در آینده بدهد و زندگی آدمیان و تداوم آن در کرۀ خاکی که ادامۀ تداوم و تحول حیات در هستی است، جای خود را باز یابد.
به امید آن روز.