*در من حادثه ایست

تاریخ چاپ

در من حادثه ایست از دور زمان
گاه چون لاک پشتی در دورها,
سنگ جهان بر پشت ,

به اقیانوس می پیوندم.

در من حادثه ایست از دور زمان
گاه چون خزنده ای بی نام و نشان,
بر شکم هوس خویش می لغزم.
و گاه چون قمری آرامی,
به دنبال شاخه ای تازه,

تا شامی سر کنم.

 

در من حاد ثه ایست از دور زمان
گاه غرق می شوم ,
در اشک شوق مستی که می خواند.
گاه ذره به ذره, جهان سترگِ نا پایان پذیر را,
در ذره ذره ی جانم حس می کنم.

در من حادثه ایست از دور زمان
گاه به اندازه یک آفریقا می خندم.
گاه همراه بومیان استرالیا,
گوش بر زمین, پیام پدران می جویم.
گاه با بخور بودا , بخار می شوم.
گاه در گرمای سماع می سوزم.

در من حادثه ایست از دور زمان

گویی, چون زندگی, چون خود زندگی بدنیا آمده ام.
چون خود چشم, چون خودِ خودِ گوش.
حادثه ای از دیر زمان.
حادثه ای ازدور زمان.

حسن مکارمی پاریس زمستان ۲۰۱۶

 *   http://www.sarkhat.com/fa/news/141030775/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *