تاریخ چاپ
خوابی بود, رویایی یا در قلمی چرخان,
یا کاغذ پاره ای پس افتاده, در گذری
یا پیامی در لابلای اینهمه دنیای مجازی درهم,
هر چه بود , چند واژه ای آتش زا:
"قرارمان فصل انگور
شراب که شدم بیا
تو جام بیاور و من جان "*
حافظ دوباره آمد.
" چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون رو "
گفت : نه در مقام توست می نوشی, ای پیر! بیرون شو.
و یا می گفت : به مقام پیری چون رسیدی,
تبلور" می" که آمدی, بیرون شو.
نی نی, گفت:
" شراب که شدم بیا
تو جام بیاور و من جان "
آن پیری, چنان شرابی که در جام من و تو می آید.
گویی اینست " پیری" حافظ وار,
میکده در جان, به جام دیگران نهادن :
"گوهری دارم و صاحب نظری می جویم."
حسن مکارمی زمستان ۲۰۱۶
* رحمان عباسی, دفتر شعر: فصل انگور