تاریخ چاپ
جای پای قالی ایرانی به فراتر از سههزار سال باز میگردد. قالی برای ایرانیان نشانه دارايی و غنای ملّی است، هنری تا نزدیکی تقدس، بازماندهای از نیاکان که بهگونهای هنرهای بسیاری را چون نقاشی، مجسمه سازی، آيین و تزيینبندی و معماری را به یکجا در خود جمع میآورد.
بیش از یک میلیون خانواده با بیش از سی حرفه گوناگون از این هنر و فن امرار معاش میکنند. گذشته از جنبه فنی، در تولید قالی، مسايل مهم دیگری نیز مطرح هستند چون تهیه و فراهم آوردن پشم و ابریشم، نخهای طلا و نقره و پنبه، فراهم آوردن بیش از هزار رنگ طبیعی، گونهگونی، روش بافت و گرهزدن، شیوه تولید افقی یا عمودی و بالاخره طرحها و رنگهای هر طرح. طرحها برحسب ناحیه و شهر و منطقه متفاوتاند، طرحهایی که از گذشتههای دور میآیند و بار نمادی سنگینی بر دوش خود دارند. تا آنجا که بهنظر میآید هنوز تحقیق کامل و دامنهداری در این مورد وجود ندارد.
واژه پارادیس یا پارادی در زبانهای اروپایی بهمفهوم بهشت ریشه در واژه پرده پارسی دارد. پردهای که در زمانهای دور بارگاه ویژه شاه را از دیگران جدا میکرده است. در نقش این پرده طرح باغ و گل و آنچه که یاد سبزه و طراوت و دلشادی را بههمراه میآورده است وجود داشته و از آنجا پرده با باغ و بهشت همراه شده است. بافته، قالی یا پرده با باغ و بهشت از همین جا انس میگیرد.
قالی برای ما ایرانیان جای زندگی روزانه است. مشق و درس شبانه و نماز و نیایش و کار و تفریح و صبحانه و نهار و شام ما در روی همین قالی است. قالی بهشکلی نیز رابطه بین نسلهاست. در خلال شبهای طولانی زمستان مادربزرگها برای نوههای خود بر روی همین قالیها قصه میگویند و شاید نهاد قالی پرنده از این رابطه به دور نباشد.
چهار گوشه قالی و چهار خط پیرامون آن یادآور دیوار باغ است و درختان و گلها و جویبارها و حیوانات و پرندگان و ماهیها در آب نهرها یادآور باغ و بهشت. گویی بهگونهای قالی با خود آن باغ ناکجاآباد خیالی ما ایرانیان را به هر اطاق میآورد.
خانم صوراسرافیل یکی از خبرههای قالی ایران در کتاب خود به نام قالی ایران چاپ شده در سال ۱۹۹۹ میآورد: «نشانههای گوناگون مفاهیم اسطورهای و مذهبی پیش از اسلام در طرحهای قالی جدای از زیبایی بار فرهنگی، تخیلی فراوانی دارد...» همین پژوهشگر متأسفانه از این بیشتر نمیگوید و ما را در تشنگی میگذارد.
جدای از قالیهای بافته و طرحشده قرن حاضر و جدای از قالیچههای نمازی، در قالیهای طرح قدیمی ایران کمتر نشانهای از زندگی روزمره، چون خانه و ابزار تولیدی و صنعتی و بهطور کلی آنچه که نشانهای از زندگی این جهانی دارد، بهچشم میخورد. درختها در شکل دو بُعدی خود همگی برزمین خوابیدهاند و گلهای روی دیوار باغها بهگونهای در میان این دیوار قرار دارند. دو جوی آب عمود برهم که به یک حوض گاه با ماهی بههم میخورند، باغ را زینت میدهند.
نمادها بسیار ساده شدهاند چه ردیف عمود بر هم تار و پود اجازه نقشهای بسیار ظریف را نمیدهد. از نمادهای بسیار بهکار گرفته شده انواع بته جقهایها هستند که بهروایتی همان نشان آتش جاویدان زرتشت است.
گویی تکرار تا بینهایت یک نماد، همان کار واژه ذکر را در عرفان انجام میدهد. ترنج میان قالی که هشت، ده، دوازده ضلعی (ستاره همیشگی) است بهگونهای هسته مرکزی قالی را میسازد. نمادی چون S که با تکرار خود، چون دیوار قلعهها و قصرهای قدیمی، نشانهای از ثروت و دارایی و نور و بودن همیشگی است. یا بهروایتی این نماد نشانه خردمندی و امنیت است. گل انار نشانه ثروت و دارايی است. به سهگونه درخت در نقشهای نمادی قالی ایران برمیخوریم. درخت زندگی درونی، درخت سرو زندگی پس از مرگ و بید مجنون درخت غم و مرگ. بیگمان این سه درخت و نمادهای آنها از باورهای عمیق اسطورهای ایرانیان ریشه میگیرد. بر اساس پژوهشهای هانری کُربَن که فشرده آن را در پیشگفتار کتاب خود به نام «زمین مینوی و بدنهای آسمانی» آورده است، زمان برای ایرانیان باستان گونهای دیگر بوده است. گویی اینان به ابتدا و انتهای زمان باور نداشتهاند، بلکه به دو زمان موازی باور داشتهاند. جسم ما در زمین خاکی است و روان ما در زمین مینوی. هرچه بر زمین است، تایِ آسمانی خود را دارد. بههمینگونه است که پس از مرگ، ما به روان خود در زمین مینوی میپیوندیم. از طرفی، درخت سرو در آيین زرتشت چون درختی مقدس شمرده میشده است. آیا درخت زندگی درونی همان «روان» ما نیست که در زمین مینوی میزید؟
از اینها گذشته حیواناتی چون طاووس نر پرندهای مقدس، شتر نشانه سلامتی و خوشبختی، شیر نشانه قدرت و پیروزی، کبوتر نماد صلح و سگ نماد وفاداری و مراقبت. اژدها و سیمرغ نیز چون نمادهای باستانی در قالیها دیده میشوند.
در دورههای گوناگون تأثیر اسلام، خط پارسی و خوشنویسی و طرحهای قالی ترک، چینی و غیره نیز مشاهده میشود. از نهادهای بسیار دیده شده همان ابروارهایست که از TCHI، ابر چینی آمده است و نشانه عمر طولانی است. آنچه که به خطوط «زیگزاگ» میتواند نامیده شود، بهگونهای نمادی از آب است.
این نوشته کوتاه تنها برای گشایش پژوهش ژرفی میتواند باشد که از میان نقشهای قدیمی و جا افتاده قالیهای ایرانی بهدنبال نمادهای اسطورهای و سنتی آنها بگردیم. نمادهایی که از گزند حوادث، جنگها، حملهها و هجومهای فرهنگی جان بهدربرده و در دستهای کوچک بافندگان و طراحان تا به امروز رسیدهاند. این نمادها چون رمزهای خطوط «هیروگلیف» نه بر سنگها نبشته شدهاند بلکه بر طرحهای قالی از هزاران سال پیش آمدهاند و نسلها و نسلها زنان و مردان و کودکان بر روی این نقشها زندگی کردهاند. شاید ناخواسته این نقشها و نمادها عمیقتر از نوشتهها و گفتهها در دل و جان ایرانیان نقش بستهاند
این نوشته نخستین بار در مدرسه هنرهای زیبای شهر ابوسن فرانسه برای دانشجویان رشته
هنر قالیبافی ویژه اروپا ارائه شده است.