تاریخ چاپ
تنهایی آوازی به بلندای پاکی خواند.
نگاهی بر رودِ واژههای خروشان ایستاد
گاه- پارهها آسمانِ آرزوهای کودکی را شکافتند.
بال، بالِ خستگی ترانهای سرود،
چنگِ ساقههای نی رها شد.
بوسهای شادمانگی را رهانید.
جنگل هیاهو آزاد شد.
من"زاده شدم و دردِ جان را به گذشته سپردم".
۲۰۰۲ حسن مکارمی