تاریخ چاپ
مادرم بلند مینگرد؛ بر جاری جویبار خون آزادی اوین.
رنگ خزان درهها به یاد دسته دسته کوهنوردان سربلند.
- با ترانههای دانش و توان و زندگی – بوی خطوط جادهها؛ ایست ! خون !
کرشمهی قامت شکستهی دو مرد، در نگاه کودکی سه ساله سربه زیر.
این همان البرز است، و این شیر که میغرد در رثای دخترک معصومش، همان مادر است.
«وقت آن نرسیده که این سوار را به زیر آورید.»
این همان بابک است، قلندری با نان و نمک خلق.
از دو قران تا صد تومان کمک، کمک است، هرکس با توانش.
همان کناره را بنگرید: تختی است، پهلوان نسل ما:
چرخ میزند میان گود به عشق آزادی
میرقصد پا کوبان، در عرصهی دفاع میهن
و سر فرود میآورد در نگاه نسل تازهتر
در میانِ خانههای کوچک دهات و شهرها با مجلهای، ترانهای، شعار عشق با گلولهای.
این وطن همان وطن من است.
پاریس،حسن مکارمی ۱۹۸۳