تاریخ چاپ
آنان که بازگشتهاند، هرگز سفر نکردهاند. پابلو نرود
صبر بر جنگِ درون: برداشتِ بذرِ تجزیهی نهادِ گلرنگ من است.
تو ! آرامشِ نهایتِ خوابِ حرفِ امیدی. شاخهی بیدِ مجنون.
بازگشت نهایتِ ماندن است.
در تصور باطل ماندگاری گذشتهیِ سرزمینی که ترکش گفتهایم.
در کنار شادکامان صحنهی رقص ماه بیرون است.
برادرم را کم دارم.
دندان در ریشه یا ریشه در دندانِ فرزندی که زاده نشد.
چه ترانهی تلخی، چه آهنگ سردی.
لیک، صدای همراهِ مردان و زنان – رقص کنان- مرا به ماه امیدوار میکند
حسن مکارمی
تابستان ۱۹۹۳