تاریخ چاپ
در وطن بیگانه گشتم،
در سفر بیگانه هستم،
در میان خواب و رؤیا و خیالم نیز اکنون،
حالتی بیگانه دارم.
لیک،
در پی پرواز خود از خاکِ خاکی،
تا به دنیای ژرف شعر حافظ،
چون غباری،
در هوایِ نور میگردم.
کمتر از ذره نهای پست مشو عشق بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان.
آشنای من، همان گهگاه،
پرتویی از نور شمع جانِ جان حافظ است.
«در عاشقی گریز نباشد ز ساز و سوز
استادهام چو شمع، مترسان ز آتشم»
حسن مکارمی ۲۰۰۹ فرانسه