تاریخ چاپ

پرواز می‌آموزد.

به بلندی بام بی‌نیازی می‌ریسد

شهر را زیر چشم می‌گذارد.

بالاتر: تنها و مرگ همراهان

تنها، بالاتر از امکانِ نگاه به زمانی که رفته است.

عقابِ «تنهایی» زاده می‌شود.

بالاتر: اوج تنهایی

سرما، سرمایِ درون، از جسم خویش تنهاتر

اوج تنهایی

دیواره‌ی نازکی پاره می‌شود

اوج تنهایی

عقاب آزاد، زندگی تازه‌ی خود را هر لحظه از نو می‌سازد، تنها

لحظه زمان است و نقطه هستی است.

چشمان شوخ عقاب بی‌جستجوی مرگ، تنهایی مرگ را یافته است

بدرود آشنایی، اوج تنهایی است

حسن مکارمی 

بهار۱۹۹۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *