تاریخ چاپ
چه سنگینی ساده ایست این بار خاطرات بر خوابهای ما،
که نه از باران هراس داریم و نه از نان.
جهان به دو نیمه می ماند،
چنان که هر کدام راه خویش می پویند،
تا به جنگجویان گریزان و به عاشقان شتابان ،
لبخند وداع بیآموزند.
ونرم تنان اقیانوس هارا,
کلام به ارمغان آرند.
درد در نماد خویش سیاه پوشی خسته است،
و عشق در سرخی اش مشتاق سپیدی فرداست.
و سبز حیات نامیرا,
در هسته های گرم آماده شروع دیگری است.
آی قاریان گندم ستیز،
آی کم دلان دروازه های بسته،
از دور ندای اسطوره ها را نمی شنوید ؟
می مانم تا اسطوره هایی را که از" یاد" ، یاد ها نیز رفته اند ،
دو باره بخوانم.
تا دو نیمه جهان را با لبخندی آشتی دهم.
با لبخندی از آشتی .
حسن مکارمی
٧مه ٢٠١٣