تاریخ چاپ
دورترین زمین جهان،
در خاطره ما جشن نسیم میگیرد
با واژههایی آشنا.
نرم لبخند مادری،
نگاه نیمهبیدار کودکی،
دود تنور و بوی نان تازه؛
جهان بیدار میشود.
دورترین زمین جهان،
زمان تنهایی ما را میبیند:
با چشمانی همیشه آشنا.
تلخی فریاد پدری، سربزیری فرزندی،
رنگ غروب و نوای گلههای بازآمده:
جهان بیدار میشود.
دورترین زمین جهان،
ما را میخواند، از ورای کهکشانهای بسیار،
با بازی گردش ویژهاش.
مردی، نرمی دست زنی رامیبوید،
زنی آسمانِ چشمانِ مردی را میجوید
عشق آغاز میشود و جهان بیدار.
تا دورترین زمین جهان راهی نیست.
حسن مکارمی ۲۰۰۷ فرانسه