تاریخ چاپ
راهپیمایان وادی دوردست،
این مسافرانِ همیشه
در کولبار خویش نور نهادند و سکوت
چمنهایِ اتفاق را بذرِ عشق پاشیدند،
کوههای تنهایی خویش را برف خستگی پوشاندند
جان خستهی پروانگان را نوازش کردند
و درختانِ کودکی را از سوزِ بادِ سحری پاییدند.
راهپیمایان وادی دوردست
واژههای روشن شب را
در دستانِ نانِ شب نهادند
سکوت را پرِ پرواز بستند
و ستارگان را چون دانههای اناری پیر چشیدند.
راهپیمایان وادی دوردست،
به انتهایِ واژهی راه رسیدند،
نماد باختگانی شدند بیخیال،
خاطر خویش را پالودند و دست از فردا شستند.
و شرمساری زمان را با ترانههای بلوری خویش زدودند.
اینان آسمان را دوباره باز شناختند
مادران خویش را فراموشی نام نهادند،
و در کولبار خویش نور نهادند و سکوت
حسن مکارمی , فرانسه , ۲۰۰۶