Poésie Persanne

Un site pour partager l'Art

برای ٩٠ سالگی عاشقان , برای یحیی مافی

عاشقانه میزیم

تنها با تو می گویم
که من حتی مرگ را نیز عاشقانه می زیم

که من از تهیدستی افسردگی,
که من از انتهای مرگ,
تنها و عاشقانه عبور خواهم کرد
و همه تنهایان راه رندی را
 فریادی به ارمغان خواهم آورد؛
به بلندای همه ناقوس ها
به حجم همه اذان ها
که خورشید با چشمان درخشانش
بر اینهمه بطالت
نور فرخندگی می پاشد

تنها با تو می گویم
که من حتی مرگ را نیز عاشقانه می زیم

حسن مکارمی

پاریس

زمستان
٢٠١٤

 

پس از این به بهانه مستی چشمان تو,

خوابهای دیرینه ام را از یاد نخواهم برد.

پس از این به بهانه آرزوی بازگشت ,

روزهای رنگین از ترنم رقص آواز ترا به فردا نخواهم سپرد.

دیگر به بهانه سالهای سوخته در انتظار آزادی,

ثانیه های شاد هوای تازه نوروزها را به تقویم نخواهم سپرد.

 نه,

بی گمان, چکیده روزهای مانده ام را به بطالت ابرهای خمود نخواهم سپرد. 

پس ا ز این,

چون جادوگران قبایل دوردست,

در خلسه های شبانه ام,

پرواز و خورشید و فردا را خواهم بوسید.

و دیگر به جهان داده های واهی,

به زمان ثانیه های بیداری,

به گاه افسانه های نیامده دل نخواهم بست.

پس از این به بهانه مستی چشمان تو,

خوابهای دیرینه ام را از یاد نخواهم برد.

حسن مکارمی بهار ٢٠١٤

 

خنده بر صبرم بزن
ناز بر سوزم بورز
بال بر حالم گشا
ماه بر چشمم نما
مهر بر جانم فشان
شور بر گوشم نشان
مست ِ مست ِ مستیم کن
وانگهم
پاک و واله
در غبار کوی خود
رازم نما
فقرم ببخش

نور ِ نور ِ نور ِ نور

مست ِ مست ِمست ِ مست

خنده بر صبرم بزن

 2014 حسن مکارمی بهار

بامدادان پرتوی از سروده درونت را بر من بنما,

بگذار تا این منِ در تو,
با توی ِ در من,
به همراه بوسه هایی از نور ,
هر بامداد, هر بامداد,
زندگی را از سر گیرند.

 

پائیز ١٣٩٣ پاریس   حسن مکارمی

چند فیلم ها ( همه فیلم ها)