تاریخ چاپ
در شهرهای بیگانه مردمانِ تنهایی آواز نمیخوانند
زنجیرهی رفت و آمدهای بیانتها
دستهای بسته در پشت و تختهبندِ تنی در پیش
در تنگی تنپوشِ خیالِ خویش پاره میشوم
در آن سوی واژههای نیامده ناکجاآبادی است
آرامشِ گاه نخستین در سبزی جلبگها
افسانهی پروازِ سیمرغ آتشافروزِ شبهای بیمار
در گشایش شاد بازیهایِ ترانههای مهربانی
چه آفتاب پنهانی و چه بازی پُرباری
کودکان به گرداب دانستن فرو میافتند
و پیران خودباختگی را میآزمایند
شورِ سبکی پرهای آرزو میخندد
رها در دیوانگی همسایگان بازمیگردم:
چرخ- ترانههای شوخیِ نگاهی مهربان
شیشهای در پذیرشِ بارانِ نور.
چون خیال اسبانِ بیچشم
فرزندان دشت گیاهان رنج را میشمرند
و در شالیزاران غم- ناله میکارند
همیشه دیگری در آستانهی درهای نیمهگشوده گوش میدهد222
خمارِ ابروان به نگهبانی ایستادهاند
بازآفرینی دیگری در چهارچوب واژههای کمیاب
راهی بازکنیم تا واژههای مهربان به مهمانی سنبلها بیایند
راهی باز کنیم تا خستگی هیچ به شستشوی شبنم تکرار بیاید.
۱۹۹۹ حسن مکارمی