تاریخ چاپ
گفتار رفتگان در گوشم،
بیداری کودکی در خواب میبیند.
واژگان به جشن ایستادهاند.
نوای شادمانی زندگی تا فراتر میتازد.
اسب خونآلودهای، آخرین نگاه خود را
از ماه باز میستاند.
تنها اردک برکه، پرهای خود را میتکاند.
فراتر از واژهها، دهان باز میماند،
مرز گوشها به فراری به آنسوی میاندیشد.
کشور تنهای من، با آخرین کودک به دنیا خواهد آمد.
مرزهای کشور تنهای من از واژههای، دانستهام رنگ میگیرد.
و تا نگاه اسب خونین،
تا پرهای اردک،
تا بیداری کودکی، گشوده میگردد.
مرزهای کشور من باز میشوند.
حسن مکارمی , فرانسه , ۲۰۰۵