آنچه ميآيد، «صد پارهواره» است كه آن را «پيانو با چهار
دست» ناميدهايم. اگر حال و هواي فشردهي يك تصوير
زودگذر در آنهاست، بيشتر براي آن است كه واژهها
تلاشي جز اين ندارند كه رگهي رنگي يا تنش آوايي را در
جهان پيرامون ما بازسازي كنند.
هر پارهواره برخوردي است از دو دنياي متفاوت ما. هر
پارهواره فشردگي يك دم ماست.
واژهها از درون آمدهاند و در بيرون بههم گره خوردهاند تا
شايد بتوانند آنچه را كه در درون ميگذرد به رقص بكشانند.
با «گذر يك دم» احساس را گرفتهايم و به آن جان دادهايم.
«پارهوارهها» ما را از درون سبكتر ميكنند؛ پس ميتوان
آنها را چند بار خواند.
اگر اينها بتوانند هركدام براي شما لحظههاي تازه و شادابي
به ارمغان آورند، شادي ما دوچندان ميشود.
پاريس
مينا را، مشاور امور هنري
حسن مكارمي روانكاو باليني
****************
سایت زمانه
گفت و گو با مینا راد و همسرش حسن مکارمی، پیرامون کتاب «پیانو با چهار دست»
پیانو با چهار دست، روزمرهگیهای یک زوج Sound
ایرج ادیبزاده
adibzadeh@radiozamaneh.com
رنگینکمانی است زندگی، با هفت رنگ، تلاش، شادی، شعور، عشق، یاری، هدف و سازندگی. آینده، همان کودکی است که با لبخند در کنار لب نشسته و تنها دل را میفهمد.
شبنم بیدار میشود، پاکی شب ماندهای برگ را میشوید.تک نوری از لابلای خانههای بلند نوازش جویباری در کوچههای خلوت، پیامی از مهر در لابلای غوغایی شهر.
آنچه شنیدید نمونههایی از کوتاهوارهها یا شعروارههایی است که با احساسی لطیف و عاشقانه به زیبایی سروده شدهاند و حاصل زندگی و نزدیکی یک زوج هنرمندند.
مینا راد، روزنامهنگار و گزارشگر فرهنگی و همسرش حسن مکارمی، نویسنده و روانشناس، کتابی را به نام «پیانو با چهار دست» به تازگی در پاریس منتشر کردهاند.
این کتاب به ابتکار انجمن فرهنگی آزاد در پاریس به گروهی از ایرانیان و فرانسویان فرهنگدوست این شهر معرفی شده است.
تازگی کوتاهوارهها یا شعروارههای آن، شعرها و موسیقی ژاپنی را به یاد میآورند، دلیل این است که حاصل ذوق و احساس یک زن و مردند که کنار هم زندگی میکنند، زمانی که مشکلات زندگی به کنار میرود، احساس لطیف، مهر و دوستی آغاز میشود و آنرا به صورت کوتاهوارهها بیان میکنند.
در شب معرفی کتابشان در پاریس با آنها گفت و گو کردم.
ابتدا از مینا راد و حسن مکارمی، نویسندگان کتاب «پیانو با چهار دست» میپرسم کوتاهواره یعنی چه؟
مینا راد: کوتاهواره یعنی شعر کوتاه. شاید در ذهن ما که در ایران باشیم و با شعر حافظ بزرگ شدهایم، فکر میکردیم شعر باید همیشه با قافیه باشد.
در رابطه با کاری که به عنوان خبرنگار موسیقی داشتم با موسیقی ژاپنی و شعر ژاپنی آشنا شدم، دیدم اینها شعرهای خیلی کوتاهی دارند، شعر «هایکو» با کلمات خیلی کم معنی را بیان میکند.
هرچه بیشتر فکر کردم و هرچه بیشتر در شعر سفر کردم، متوجه شدم میشود این اشعار را با کلمات کم بیان کرد و هدف از این کوتاهواره هم در واقع این است که شعرهایی که من و همسر گرامیام، حسن مکارمی با هم با چهار دست مینویسم به صورت منسجم و کوتاه بیان کنیم.
گفتید چهار دست، اسم کتاب هم «پیانو با چهار دست» است. آیا محصول فکر و ذهن هر دوی شما است؟
بله. «پیانو با چهار دست» این است که ما این را با این نوا و ساز هماهنگ با همدیگر میزنیم و به این شکل است که ما سر میز صبحانهمان یک دفترچه سفید داریم و هر روز صبح که بلند میشویم، آن افکار درونی و افکار و آن چیزی که در درون آدم میگذرد و آدم فکر میکند نمیتواند بگوید، نباید بگوید، از درون عیان میشود، بیرون میآید.
یعنی پرده باز میشود. آن چیزی که پنهان شده، آن احساس درونی، آن عشق، محبت، خشنی آدمها، بیرحمی انسانها، جنگی که بیرون است و آن محبت و وفایی که آدم دور خودش میبیند، به شکلی از درون عیان میشود و این را روی کاغذ میآورم و حسن مکارمی همچون یک طراح و گرافیست این شعر را به قشنگی طراحی میکند. یک نمونه آن را که اخیراً نوشتیم برایتان میخوانم.
من میخواهم گل سرخی باشم در باغچهی تو که با ذوق و شوق نگاهت گلخانه را پر نور کنی و به این شکل تبدیل میشود گوناگونی رنگهای گلبرگ خانهی توام، تو تنها نگاه باش
عکسها: ایرج ادیبزاده
کوتاهوارهها بیشتر چیزهای احساسی و عاشقانه است. حال در دنیای امروز که همه چیز ماشینی شده است، یک نوآوری است. خودتان اطلاع دارید که تا به حال چنین محصول مشترکی چاپ شده باشد؟
حسن مکارمی: راستش را بگویم، نمیشناسم. اسمش را پارهواره گذاشتیم، چون اگر بگوییم شعر، هایکو یا هر چیز دیگر، وارد بحثهایی میشویم که تکنیکی هستند.
اینها پارهوارههایی هستند، به همین دلیل یکی از دوستانمان خیلی خوب متوجه شد، مثل این میماند که میخواهیم طرح خانهای را بزنیم، خطهای کوچکی کنار هم میگذاریم و آن خانه بعد از مدتی نمودار میشود.
هر کدام از این پارهوارهها، طرحهای کوچکی از زندگی روزمره ما هستند، اگر همه را بگذاریم کنار هم، اینها به آن چیزی تبدل میشوند که ما میزییم، زندگی روزمره ما.
در واقع مسایل عاطفی و عاشقانه و احساسی است، مسایل دیگر هم وجود دارد، راجع به گربهی ما، راجع به جنگی که صورت میگیرد، راجع به انتخابات، همه اینها در آن هست و احتمالاً زبانش یک مقدار لطیفتر است.
در جایی از مقدمهی کتابتان نوشتهاید که حال و هوای فشردهی یک تصویر زودگذر در آنها است، یعنی در این شعرها است.
منظور این است که وقتی یک موضوع را بیان میکنید، باید آن شرایط را گفت، تاریخچه را گفت، دلایل را گفت. به جای همهی اینها، تلاشمان این است که وقتی احساس مینا روی کاغذ میآید، آن را با حداقل کلمات به شکلی منتقل کنیم که درست مثل این باشد که آن فردی که اینها را میخواند، بتواند با آن کلمات آن اندیشه را بسازد نه اینکه استدلال کنیم. خالی از استدلال است.
شما در مقدمه نوشتهاید که واژهها از درون آمدهاند و در بیرون به هم گره خوردهاند.
مینا راد: شاید واژههای درونی آن ضمیر ناخود آگاهی باشد که در درون است و آن فکری باشد که در ذهن آدم میگذرد. شاید شکل نوشتن این کتاب هم به این شکل است که به شکل خیلی آزادی احساسات بیان میشود و احساساتی که نباید گفت، نمیشود گفت یا نباید احساس کرد، بیان میشود.
آن شکل حد و مرز باز میشود. حدودی که شاید از نظر فرهنگی و از نظر اجتماعی برای ما وجود دارد، و نمیتوانیم نه شادی، نه لذت، نه لحظات، نه غصه و غم را بیان کنیم، آن شکل شکسته میشود و آن چیزی که واقعاً و به شکل واقعی در باطن آدم است، به شکل شعر از راه سمبل، از راه تصویر، از راه پرندهای که آواز میخواند، از راه ریزش برگها بیان میشود.
در جایی از مقدمه کتاب آمده است اگر اینها، یعنی کوتاهوارهها، بتوانند لحظات شادابی را به ارمغان بیاورند، شادی ما دو چندان میشود. درباره همین ممکن است توضیح بدهید؟
حسن مکارمی: یکی از دوستانم به همین مساله اشاره میکرد. هدفم واقعاً این است که ما بتوانیم چیزی که در درونمان میگذرد، بیان کنیم. دو نفر که با همدیگر زندگی میکنند و تنهاییشان و لذتها را با هم تقسیم میکنند.
اگر بتوانیم این را منتقل بکینم، همانطور که شما اشاره کردید، اینها در دنیای امروز گفته نمیشوند، خیلی چیزهای سادهای هستند. اما همین سادگی گفتنش زندگی را زیباتر میکند، یک مثال، مثلاً شبنم بیدار میشود، پاکی شب ماندهای را شب میشوید.
همه میدانند صبح که میشود قطره قطره آب روی برگ جمع میشود و از نوکش میچکد. در دنیایی که پاک کردن و تمیز کردن، این همه هزینه دارد، هر شب تا صبح این شبنم برگهای ما را میشوید.
این خودش قشنگ است، آدم این را میبیند و میشنود و ما هم سعی کردیم به بقیه همین را بگوییم. طبیعت دارد، برگهایتان را میشوید و شما لذت ببرید.
میتوان یک مقدار به این مساله برگشت که نعمتی است که ما چهل هزار سال زندگی، فرهنگ و انسان را پشت سر داریم. به همین مسایل روزمرهای که مشکلات ما را به وجود میآورند، تنها به آنها توجه کنیم.
در واقع زندگی را باید در یک دکور بزرگی گذاشت. یازده میلیارد انسان تا به حال به دنیا آمدهاند، چهل هزار سال عمر حداقل تاریخ تکوین است، اینها یک غنایی به ما میدهد که باید توجه کنیم. اینها را باید در روزمره بیاوریم.
مینا راد: فکر میکنم اگر من یا همسرم تنها شعر میگفتیم، شاید به این لطافت و زیبایی نبود. شاید به خاطر هماهنگی بین ماست که این شعرها لطافت دارند. همیشه هماهنگی دو نفری بهتر انجام میشود تا سه نفره یا به شکل مثلثی باشد.
فکر میکنم شاید این هماهنگی دو نفره است که باعث میشود این شعرها با این لطافت بیرون بیایید. برای همین میگوییم «پیانو با چهار دست»، وقتی میبینید یک نفر پیانو میزند و دو نفر با هم یک پیانو میزنند، این دیگر به اوج هنر میتواند برسد.
حسن مکارمی: بالکن منزلمان، مشرف به یک کوچهای است که آن طرف این کوچه یک فروشگاه بزرگ است. وقتی صبحانه میخوریم، مردم میروند و میآیند، چند دبستان و دبیرستان در آنجا هست.
کودک خندان با دستانی آبنباتی
دخترکی چه شیرین میخواند
پیری به عبور مینگرد
با اشکی با برنیامدهها
رخ نمکین زنی در دیدار یار
و این همه در آیینهی زمان
در کوچه
در پایان این شب فرهنگی، از خانم ناهید انزلیچی، مسوول فرهنگ آزاد در پاریس که کتاب «پیانو با چهار دست» را به ایرانیان و فرانسویان حاضر معرفی کرد، درباره هدفهای این انجمن میپرسم.
انجمن فرهنگ آزاد از ۱۲ مارس ۲۰۰۸ تاسیس شده، یک انجمن چند فرهنگی است. در مورد قسمت ایران این انجمن، سعی کردم برای فرانسویان متقاضی زبان فارسی کلاسهای آموزشی بگذاریم.
به غیر از آن در ماه، سه یا چهار کنفرانس و سخنرانیهای مختلف در مورد ادبیات، فرهنگ، تاریخ و هویت ایران داریم. هدف اصلی این انجمن، شناساندن فرهنگ ایرانی به ایرانیها و به خارجیها است.
ایرانیهای نسل جوان که ممکن است فارسی صحبت کنند، اما کاملاً از تاریخ و تمدن و فرهنگ و ادبیات ایران، آنطور که باید آگاهی ندارند.
این ششمین برنامهی انجمن شما است و میخواهم در مورد همین برنامه بپرسم که نظرتان در مورد کتاب «پیانو با چهار دست» چیست؟
بررسی این کتاب، یک سبک شعری جدید است که شاید در شعر ایرانی وجود نداشته باشد، خیلی مدرن است. خیلی دوست داشتم این در انجمن ارائه شود. فکر میکنم پلی بین سنتی بودن در شعر به مدرنیزه است.