Poésie Persanne

Un site pour partager l'Art

اندیشه خسته مرا ،
با مهر گیاه امیدت بپروران.
 تلاش جان مرا،
 با تبسم آری وارت به پیش بران.
دست و پای روان کنجکاو مرا ،
در بازی روز و شبت پویا کن.
پرواز خیال های دور مرا ،
با نگاه ماهتابیت دنبال کن.

کوتاه کنم:
بخوان مرا، بزی مرا، ببر مرا، بمان مرا، ... همین

.
حسن مکارمی  زمستان ۲۰۱۲  پاریس

نیستم چون گذشته ،
هستم چون حال،
بوده خواهم شد چون آینده .

کیستم؟ پلی تنها بر رودخانه ای گذرا ، میان گذشته و آینده .
هست نیستم.
نیست هستم.
فشرده حیات ، باکتری ، شناخت ، یا ترانه ای ....
آوازی چون دوستت دارم....
چون صدای بلورین تولد، چون فراموشی مرگ، چون سوسوی ستاره های امید حیات ...

به میلیاردها بیاندیشیم؛
آدمی، کهکشان، ستاره، باکتری، درخت،  مولکول، نرون، آواز ....
به میلیاردها بیندیشیم؛
یا یک و یا میلیارد....
و در میانه عبورحادثه ....

کیستم؟ یکم در میلیاردها ، میلیاردهایم در یک.

حسن مکارمی زمستان  2012

 

برف در ایستگاه راه آهن ،
وعشق دیر کرده است.
شب می رسد ،تاریکی زمستان

،وعشق دیر کرده است.
سرود تنهایی ماه کم رنگ ،

وعشق دیر کرده است.

سردی مغز استخوان باورهاییم،

وعشق دیر کرده است.

کودک درون من با چشمانی پر آب خوابیده است.
آخرین نگاه و دربهای ایستگاه بسته شد .
کلاه عقلم را بر میدارم و آرام میگویم:

عشق دیر کرده است.

حسن مکارمی
زمستان ۲۰۱۲
منهای پانزده درجه

 

حضورت واجب من،
ترانه صدایت در کوچه مستحب جان من،
اخمت گاه مباح من،
فراموشی ات زمان مکروه،
نبودنت بر من حرام.          

       حسن مکارمی 

زمستان ۲۰۱۲      

چند فیلم ها ( همه فیلم ها)