آیا جهان های ما چنبره ای نیستند؟

تاریخ چاپ

2012-05-05 20.44.30 (Copier)

 

 

من نه منم, نه من منم, این نخستین مصرع ازغزل زیبای اسیری لاهیجی است.که می تواند یاد آور گفتمان چنبره در مکان شناسی لاکانی روان ما باشد. شاعر در این سه واژه, اساسی ترین پرسش آدمی را به میان می کشد: مرزهای من و دیگری, یا حضور من در هستی دیگری . چنین "من" غیر قابل تقسیم و شکستن, باواسطه حضور باورنکردنی نماد پردازی, با دست یابی به بعد ارتباطات که از راه همین نماد ها ممکن گشته اند, با دیگری و با گذشته و حال و آینده در ارتباط است, "من" از حالت سکون خارج می شود و "منی" دیگر می آفریند. حضور آدمی در جهانش را باشناختی که تاکنون بدست آورده است ,می توان در چهار جهان یاد آوری کرد: جهان قابل لمس و مشاهده, جهان قابل اندازه گیری, جهان ممکن و جهانی که سوژه را در اشغال خود در آورده است. کار بر روی این سروده ژرف و رابطه آن با چنبره لاکانی و جهان مثالی , به تابلوهای زیر مرا هدایت کرده اند.

ژاک لکان در روش معرفی مکان‌شناسی ویژه خود، فرد انسانی را به‌یک چنبره تشبیه می‌کند- چنبره : شکلی سه بعدی است که از چرخاندن یک دایره در فضایی سه‌بعدی و حول محوری هم‌صفحه ولی غیرمماس با آن دایره به‌وجود می‌آید- به‌شکلی که بدن فرد چون بدنه چنبره است، قسمت داخلی چنبره روان فرد و خارج چنبره جهان خارجی فرد را می‌سازد (شکل ۱). با حفر سوراخی در بدنه چنبره فوق، می‌توان دست را به‌داخل آن برده و چنبره را پشت و رو کنیم. با این عمل مشاهده می‌کنیم که آن‌چه که در بیرون است به درون رفته و آن‌چه در بیرون است به داخل می‌رود 

 

Sans titre

 

نقش زمان موازی: در این‌باره مفاهیم پایه‌ای از این قرارند: من آسمانی، زمین مینوی، فضای هشتم، زمان موازی و سه شیوه دریافت انسانی: دریافت از طریق حواس ; دریافت از طریق مفاهیم; دریافت اثیری یا هورقلیایی، یا جهان تمثیلی (mondus imaginalis) هانری کربن این مفاهیم را بسیار به‌جا دریافت کرده و آن‌ها را بدین‌گونه توضیح می‌دهد: برخورد با زمین، نه‌ تنها چون مجموعه‌ای از عوامل مادی، بلکه در شخص فرشته‌اش، حادثه‌ای است روانی که نه در جهان مفاهیم مجرد غیرخصوصی و نه در داده‌های احساسی خود می‌نمایاند. باید که زمین نه‌تنها از راه حواس بلکه با تصویری ازلی درک گردد، چرا که این تصویر ویژگی خاص خود را دارد. به‌عبارتی این تصویر انعکاسی است از خودی خود که روان به‌تنهایی در درون خود دارد. راستایابی در زمان: روش‌های گوناگونی که انسان حضورش برزمین به‌اثبات می‌رساند و تداوم این حضور در چیزی چون تاریخ با این پرسش که آیا این تداوم خود از معنی ویژه‌ای برخوردار است یا نه؟ چه نقطه اوج تصوف ایرانی دستیابی به شرق است. شرقی که می‌توان آن را با درکی یک‌پارچه شناخت که نه جای‌پذیر است و نه بر نقشه جغرافیایی می‌گنجد. شرقی که در هیچ‌یک از هفت کشور یا قاره یا منطقه قرار ندارد. در واقع قاره هشتمی است. چنین شرق عرفانی فراتر از دریافت‌های حسی، مکان شروع و بازگشت، موضوع جستجوی همیشگی، همان قطب آسمانی است.
راستاشناسی یکی از پدیده‌های اولیه حضور ما در جهان است. انسان بودن در ذات خود مکان دادن به جهان دور خود است، پدیده‌ای‌ست که رابطه انسان با پیرامون خود را به‌وجود می‌آورد. چهار نقطه جهت‌یابی شرق، غرب، جنوب و شمال چیزهایی نیستند که حضور انسان با آن‌ها برخورد پیدا کند، بلکه جهت‌هایی است که تجربه‌ها و حضور عینی انسان با آن‌ها آشنایند. داشتن این احساس باعث جهت‌یابی در جهان می‌شود. خطوط فرضی، شرق به غرب یا شمال به جنوب، شبکه‌ای از خطوط آشکار فرضی را می‌سازند که بدون آن‌ها نه جهت‌یابی جغرافیایی نه جهت‌یابی انسانی مقدور است. هر نامی که به آنان بدهیم، حوادثی که رابطه با راهنمای غیبی هر فرد را مشخص می‌کند، در زمان مادی قابل شمارش قرار ندارند. اینان با واحدهای زمانی پیوسته همسان و همگون که با حرکات کرات آسمانی تنظیم شده‌اند قابل اندازه‌گیری نیستند. این زمانی روانی و ناپیوسته است. از جنس کیفیت خالص، که لحظات آن جز از طریق اندازه‌گیری با خود آن‌ها، قابل ارزیابی نیستند. واحد اندازه‌گیری که هربار با چگالی آن‌ها عوض می‌شود. به‌شکلی که گذشته در آینده حاضر است و آینده در گذشته. چون نتهای یک عبارت موسیقی یکی پس از دیگری می‌آیند ولی همگی در حال هستند تا عبارت موسیقی را بسازند.
باری گویش‌های فوق را چنین می‌توان خلاصه کرد: بر اساس باورهای ایرانیان، زندگی ما در این زمان و زمین با زندگی دیگری همراه است، زندگی روان ما که به‌طور موازی در جهانی دیگر (زمین مینوی) می‌زید. حضور چنین زمان موازی و رابطه ما با این زمان در زندگی ایرانیان قبل از اسلام، از طریق مدارس گوناگون عرفان اشراقی به شیعه رسانده و در سنت‌های شیعی جای گرفته‌اند.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *