تاریخ چاپ
گردش آبی فوارههای موازی گذشتگان را،
در دوردستترین خیالهای کودکیام مرور میکنم.
دستی از مهر، شراب گرم فراموشی میپراکند.
لبخندهای در کنارهی چشمم، سپیدواره، جای باز میکند.
ترانهای از شب ناسپیده، دستهای مرا برهم میکوبد.
تکرار روز، نماد پاکِ گذرایی دیروز میگردد.
در میانهی این همه تنهایی، با یاد رنجهایی که جای پای خویش را نمیشویند
به فرزندان دورترین مردمان میاندیشم،
و به تنهایی شیرینشان:
گاه که مرا در سردابهی خاطرههاشان به یاد میآورند.
شرابی گرم بر تبسم نیامدهشان میپاشم،
و آهوی قالی بر من چشم میدوزد.
حسن مکارمی , فرانسه , ۲۰۰۴