Poésie Persanne

Un site pour partager l'Art

تروریسم اسلامی؛ رابطه آن با روان، اندیشه، جامعه و اقتصاد

روریسم اسلامی؛ رابطه آن با روان، اندیشه، جامعه و اقتصاد

دوشنبه, ۲۸ام دی, ۱۳۹۴

 

انجمن زندگی، زیست‌بوم و آزادی

تروریسم اسلامی،

رابطه آن با روان، اندیشه، جامعه و اقتصاد

تروریسم اسلامیستی اشکال گوناگون داشته و جهانی میباشد. این پدیده به لحاظ ریشه ایدئولوژیک خود و محرومیت های سیاسی و روانی و پریشانی اجتماعی و نبود فرهنگ سکولار در بخشی از جهان در حال رشد است و بظاهر تمام راه حل های سدکننده ناتوان میباشند. این تروریسم از کجا ریشه میگیرد؟ منابع مالی آن و نتایج اقتصادی آن در جهان کدامند؟ خشونت تروریسم ناشی از چیست و تحلیل روانکاوانه تروریست ها کدامست؟ چرا تروریسم نسبت به پلورالیسم افکار و رسانه ها ضدیت دارد؟ برخی میگویند واکنش تروریست ها از محرومیت های ناشی از سرمایه داری جهانی است و برخی دیگر پدیده تروریسم دینی را از ماهیت اسلام و رقابت برای تصرف قدرت میدانند. آیا براستی پایه های تروریسم در ایدئولوژی دینی است یا در بافت جامعه شناسانه و روانی و فرهنگی آن میباشد؟ بهرحال  تروریسم اسلامی جهان را به مخاطره انداخته است و خطوط جدیدی در دیپلوماسی جهانی و منطقه ای ترسیم کرده است. آیا این ایدئولوژی با ترور و اغتشاش و جنگ سازی های گسترده تمدن مدرنیته را بطور شدید ضربه خواهد زد و هرچه بیشتر بخش های مهمی از جمعیت جهان را زیر سلطه ذهنی و سیاسی خواهد کشاند؟ آیا جنگ تمدن ها ناگزیر است؟ آیا رشد سکولاریسم به این تهاجم پایان خواهد داد؟ جامعه چگونه در برابر تروریسم اسلامی و تعرض توتالیتر و همه جانبه سیاسی و فرهنگی آن میتواند ایستادگی کند؟

 

Untitled

 

جمشید اسدی(اقتصاددان): بررسی اقتصادی تروریسم اسلامی

حسن مکارمی (روانکاو): نقش ساختار روانی آدمی در پیدایش و رشد خشونت جمعی

 نوشابه امیری (روزنامه نگار و سردبیر روزانلاین): ترور قلم

جلال ایجادی (جامعه شناس): نگاهی به نظریه های جامعه شناسان در باره تروریسم اسلامی کنونی

زمان گفتگو روز شنبه  6 فوریه 2016،  ساعت 16.30 بعداز ظهر،

در بخش دوم جلسه گفتگو و تبادل نظر با حاضرین

مکان نشست شماره 75 بلوار ونسان اوریول، روبروی مترو شووالره ،

N° 75 Bd Vincent Auriol, Paris  13, métro Chevaleret,  ligne 6  

بحث بر سر شركت یا تحریم نیست. سخن اصلی بر سر فعال بودن تك تك هموطنان ماست. به صحنه آمدن، به هر شكل ممكن، به بحث و مبادله افكار پرداختن و در این میان به میدان كشیدن گفته‌های عاری از حقیقت و دروغ‌پردازی‌ها و عوامفریبی‌هاست

در گویا نیوز بخوانید

 

images (3)

برای آینده خود و نسلهای در پیش می‌بایست با رأی‌گیری برخوردی فعال داشت آنهم در مسیر افشاگرانة آن. تلاش بر آنست كه با كمی دوراندیشی، از بحث‌های تكراری و قالبی موجود فراتر رویم و پدیدة رأی‌گیری را در قالب حركت اجتماعی ـ سیاسی مردم ایران، دست كم در صد سالة اخیر بنگریم. آنچه انتخابات را از نمایش‌ رأی‌گیری متمایز می‌كند به پنج اصل اساسی، لازم و كافی یك انتخابات مربوط می‌شود؛ چه انتخابات ناسالم، نادرست و ناكامل، را نمی‌توان انتخابات نامید. انتخابات یا به پنج اصل اساسی خود پایبند است و یا انتخابات نیست و در نهایت نوعی رأی‌گیری است. این پنج اصل بطور فشرده ولی كامل در ماده ۲۵ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی آورده شده است: هر شهروندی حق و امكان این را دارد كه بدون محدودیت در انتخابات ادواری و بی‌طرف كه بر اساس آرای عمومی مساوی و محض انجام می‌شود و تضمین‌كنندة آزادی بیان انتخاب‌كنندگان می‌باشد رأی بدهد یا انتخاب شود.

اصل اول: آزادی انتخاب شدن و اعلام نامزدی كردن، کافیست به خیل اعتراضات به حذف فله ای کاندیداها ، با توجه به گذشته آنها که اکثرا در جمهوری اسلامی درمقام هایی با مسولیت های سنگین بوده اند، توجه کنیم.

اصل دوم:ایجاد فرصت و امكان تبادل نظر و دریافت نظریات انتخاب‌كنندگان و انتقال برنامه‌ها و نظرات نمایندگان. با توجه به پیچیدگی و ابعاد گوناگون یك برنامه چهار ساله برای كشوری چون ایران كه چه در منطقة خاورمیانه و چه در جهان به گونه‌ای در تمام ابعاد و معضلات امروز درگیر است، این پیام‌رسانی، پیام‌گیری نمی‌تواند در چند روز و چند هفته آنهم بدون واسطه صورت گیرد. تشكیل انجمن‌ها و احزاب و گروههای فكری كه در اختیار احزاب و انجمن‌ها و گروهها و مناطق گوناگون قرار می‌گیرد، تنها امكانی است كه از آن طریق در طولانی مدت هر شهروندی می‌تواند بطور كامل از برنامه‌های نامزدی‌های انتخاباتی مطلع شود و نیز نظر و نیازهای خود را به این نامزدها برساند.

می‌دانیم كه هیچكدام این روش‌ها حضور ندارند. سیستم انترنتی بسیار محدود است، چه از نظر تعداد افرادی كه به آن دسترسی می‌توانند بیابند، و چه از نظر محدودیت‌های بستن سایت‌ها. كلیه وسائل ارتباط جمعی، رادیو و تلویزیون در اختیار دولت است و رؤسای آن مستقیماً بر اساس قانون اساسی توسط رهبر انتخاب می‌شود. و بالاخره مشكل بزرگ آزادی و امنیت حرفه‌ای خبرنگاران و روزنامه‌نگاران را به راحتی می‌توان با مراجعه به اعلامیه‌های خبرنگاران بدون مرز مطالعه كرد.

اصل سوم: در اختیار داشتن امكان مساوی تبادل نظر و دریافت نظریات برای هر شهروند چه نامزد انتخابات چه انتخاب‌كننده، بدون بحث بیشتر كافی است به مجموعة منسجم و همبند، «سپاه ـ بسیج ـ مساجد ـ حوزه‌ها» در سطح كشور تا دور افتاده‌ترین روستاها توجه كنیم تا دریابیم كه چگونه نامزدی‌هائی كه از حمایت این شبكه همبند «چهارپائی» برخوردار است، همه امكانات نظررسانی را به خود اختصاص خواهد داد.

اصل چهارم: عدم امكان شرکت در رأی‌گیری بیش از یک بار برای افراد، كه اینهم تنها با برگزاری رأی‌گیری از طریق احداث لیست‌های انتخاباتی است كه هر فرد تنها در حوزة مربوط به خود بتواند رأی‌ بدهد و آنهم یكبار. در غیر اینصورت، بهیچ گونه ضمانتی بر عدم تقلب و سوء‌استفاده نخواهد بود.

اصل پنجم: هر انتخابات، نیازمند مرجعی مستقل و بی‌طرف است كه به شكایات رسیدگی كند چه در سطح ملی و چه در سطح بین‌المللی. در سطح بین‌المللی بدیهی است چون چنین درخواستی از طرف دولت ایران صورت نگرفته است این امر ممکن نیست و در مورد مرجع باصلاحیت و بی‌طرف داخلی از یكسو، ریاست قوة قضائیه مستقیماً منتصب رهبری است.

رابطه‌ای است بسیار تنگا تنگ میان اصول لائیسیته، جدائی دین از دولت برپائی شرایط عینی و پایه‌ای رعایت مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر و برپائی یك انتخابات به معنی واقعی آن. این سه چون سه حلقة درهم‌اند كه هر یك دو دیگر را نگه می‌دارد و مانع جدائی آنها از هم می‌شود. بگونه‌ای كه این سه حلقه درهم فرو رفته، هر كدام واسطة برپائی دو دیگری‌اند. برپائی حكومت لائیك نیاز به برپائی مفهوم جامع دولت ـ ملت است. حضور دولت ـ ملت نیز تابع شرایط ویژة فرهنگی ـ روانی شهروندان است.

تحلیل مختصری از نقش تغییرات جمعیتی در قرن اخیر را در كشورمان بررسی می‌كنیم. طرح این مطلب نه از دیدگاه نگارش تاریخ است، بلكه بیشتر به این منظور است كه هرگاه سخنی از این سه پدیده می‌گوئیم، بیشتر بدانیم، در چه حوزه‌ای سخن می‌گوئیم. بعبارت دیگر تصوری واقعی‌تر از زمینة تاریخی ـ فرهنگی داشته باشیم تا آروزهای خود را با آن هماهنگ كنیم. و چرا در مقطع تاریخی ـ فرهنگی ایران امروز می‌بایست از یكسو و بطور دائم تنور انتخابات را داغ نگه داشت و از طرف دیگر برای برپائی انتخابات عادلانه و آزاد از هیچ كوششی فروگذار نكرد.

پایة اساسی این شناخت فرهنگی ـ تاریخی را تغییرات جمعیتی ایران در دو سدة گذشته تشكیل می‌دهد: از نظر شهرنشینی، روستانشینی، زندگی متحرك عشایر و رابطة هر سه مقولة فوق با فرهنگ‌های شفاهی و كتبی. از سوی دیگر تغییر بنیانی مورد نظر در تجدد همان زایش فرد انسانی است: فرد به عنوان یك واحد تجزیه‌ناپذیر و گروه‌ناپذیر. چنین فردی را مبنای رأی دادن و انتخاب كردن و انتخاب شدن قرار دادن، نمی تواند در طی یك یا دو نسل صورت گیرد. حضور فرهنگی ـ اجتماعی «فرد» نیاز به زمان و گذشت نسلها دارد. چه بیش از همه «حضور فردی» حضوری است «ناخودآگاه». شكل‌گیری «ناخودآگاه»، تا هشت ـ ده سالگی بشكل كلی انجام می‌پذیرد. این شكل‌گیری بیشتر تحت تأثیر خانواده و محیط اطراف است تا فرهنگ آموزش در سنین بالاتر. استقلال فردی، حفظ این استقلال و بر این مبنا، در پدیده‌های رأی دادن، انتخاب كردن و انتخاب شدن، شركت كردن، آموزش طولانی مدت و آنهم از همان ابتدای حضور فرد در خانواده میطلبد كه در دو یا سه نسل به آسانی ممكن نیست.

در پیش از انقلاب مشروطیت، ۲۵ درصد جمعیت ایران شهرنشین و ۷۵ درصد روستائی یا عشایر بودند كه از این رقم ۶۱ درصد به گونه‌ای را به روش كوچ‌نشینی یا نیمه كوچ‌نشینی زندگی می كردند. به عبارتی دیگر ساكنین امروز ایران با حسابی سرانگشتی به سه یا چهار نسل با درصدی نزدیك به ۷۵ درصد به فرهنگی شفاهی، روستائی، عشایری بازمی‌گردند. برای اینان، ساكنین روستاها و عشایر، قدرت قادر از پیش تعیین شدة ارباب یا خان جای هیچگونه مجالی برای شكل‌گیری ساختار فرد را نمی‌داده است و مفاهیمی چون انتخاب كردن و انتخاب شدن و نمایندگی، عملاً و در زندگی هر روزه فاقد هر گونه زیربنا بوده است.

پس از انقلاب مشروطیت نیز كه مردم ایران با سه پدیده‌ای كه به «نمایندگی» منجر می‌شود، آشنا شدند، عملاً تا پس از ۱۳۴۴ هیچ تغییری در ساختار نمایندگان روستانشینان و عشایران ایران داده نشد. كافی است به درصد مالكین، بزرگ مالكین، اشراف و اعیان نمایندگان مجلس از بدو تشكیل۱۳۴۴ توجه كنیم. با توجه به فرمایشی بودن انتخابات، عدم وجود شرایط مناسب و آزادی، این ظلم مضاعف برای مردم روستا‌نشین و عشایر به گونه‌ای است كه متوسط تعداد نمایندگان ملاك مجلس شورای ملی تا سال ۱۳۴۴، حدود ۵۰ درصد است. این رقم از۳۰ درصد در مجلس اول آغاز می‌گردد تا ۶۰ درصد در دوران رضا شاه صعود می‌كند و دوباره در حدود ۵۰ درصد در دوران پسرش ثابت می‌ماند. برای این ساكنین، فرمایشی یا آزاد، بهرحال «نماینده» همان خان و بزرگ مالك است كه قدرت اقتصادی و وسائل تولید را در دست دارد.

چند نتیجه بسیار ساده و سریع از چنین بررسی

ـ مفاهیم رأی‌دهنده، انتخاب‌كننده و انتخاب شونده برای اكثریت قریب به اتفاق مردم ایران، كمتر از سه نسل قدمت دارد، كه برای تغییر فرهنگی و ژرف شدن دوران بسیار كوتاهی است.

ـ برای هرگونه بررسی جامعه شناختی در ایران می‌بایست متوجه مناطق روستائی، شهرهای كوچك، شهرهای بزرگ بود و پیامها و تفسیرهای گوناگونی برای این مناطق در نظر گرفت.

ـ با این توجه، تا آنجا كه می‌توان بایست حق انتخاب كردن و انتخاب شدن و پدیدة انتخابات را جدی گرفته، در بارة آن سخن گفت، مردم را به فعال بودن تشویق كرد، چرا كه در طولانی مدت می‌بایست كه نسل‌های آینده، در شرایط انتخابات آزاد، از هم اكنون در كودكی، در پیرامون خود، پدیدة انتخابات و اهمیت آن را احساس كنند.

به همین گونه این وظیفة همگانی است كه به هر شكل و به هر امكان شرایط یك انتخابات آزاد و عادلانه را گوشزد كنند و در پی دستیابی به آن باشند.

شرایط سیاسی ـ اجتماعی امروز، گذشته از چهارچوب حقوقی قانون اساسی۱۳۵۸ و تغییرات بعدی آن كه با هیچكدام از ضوابط ـ لائیسیته، اعلامیه جهانی حقوق بشر و مفهوم انتخابات سازگار نیست. تفسیر نظارت استصوابی شورای نگهبان بر انتخابات! نیز تیر خلاص را بر مجموعة مفهوم انتخابات می‌زند. دخالت مستقیم رهبری در عملكرد، دولت، قوة قضائیه، رسانه‌های گروهی، مجلس... آموزش و پرورش (از طریق شورای انقلاب فرهنگی و مصوبات آن كه بر كلیه قوانین مجلس و مصوبات دولت اولویت دارد)، اظهارنظرهای مستقیم در مورد نامزدها، فضای انتخابات را باز هم تیره‌تر می‌سازد.

از نظر ضوابط سیاسی و قوانین بین‌المللی، تعداد افرادی كه در رأی‌گیری، آنهم بطور آزادانه شركت می‌كنند، شاخص بارزی است بر تائید و قبول صلاحیت ارگان برگزاركنندة این رأی‌گیری است. این باور و این نقش را نمی‌توان از اذهان و افكار عمومی جهان پاك كرد كه شركت میلیونی مردم یك جامعه در یك رأی‌گیری، به تائید مردم از كلیت سازماندهندگان این رأی‌گیری كه همان حاكمیت موجود به رهبری ولی فقیه است جداست.

پرسش اساسی اینست كه با توجه به شرایط حاكم بر این رأی‌گیری از یكسو و نیاز به تربیت شهروندان ایرانی در عرصه عمل و گذار از فرهنگ شفاهی به كتبی، برای آنكه فرزندان ایران آینده به اهمیت انتخابات پی برده، از پیرامون خود در كودكی و نوجوانی درس شهروندی بیاموزند، چگونه باید رفتار كرد:

ـ سكوت در مورد انتخابات شاید خطرناكترین شیوه رفتار است چه نه به امروز مردم ایران كمك خواهد كرد و نه به آموزش فردای فرزندان ما.
ـ شركت در رأی‌گیری و انتخابات نیز جز تائید، مجموعه نظام ولایت فقیه و كارگزاران سی سالة آن نخواهد بود.

پس بحث بر سر شركت یا تحریم نیست. سخن اصلی بر سر فعال بودن تك تك هموطنان ماست. به صحنه آمدن، به هر شكل ممكن، به بحث و مبادلة افكار پرداختن و در این میان به میدان كشیدن گفته‌های عاری از حقیقت و دروغ‌پردازی‌ها و عوامفریبی‌هاست.

باید به میدان آمد، از هر فرصت، در خانواده، در كوچه و بازار، در محل كار، محیط‌های خانوادگی، در حمام و تاكسی و اتوبوس، میدانهای فعالیت‌های اجتماعی، هر كجا كه بیش از دو نفر می‌توانند ما را بشنوند و بخوانند، حضور داشت و از حادثه سخن گفت. بطور خلاصه می‌توان محورهای اساسی این بحث‌ها را در یك برخورد فعال با نیرو، انسانی و افشاگرانه چنین خلاصه كرد:

ـ كادر غیرانسانی قانون اساسی را شكافت و به آن اعتراض كرد.

ـ تعبیر و اجرای این قانون اساسی و برگزاری «رأی‌گیری» را به چالش كشید.

ـ شرایط نابرابر نامزدها، نبودن فضای دمكراتیك در رسانه‌های جمعی، دولتی بودن اسباب ارتباطات را افشا كرد.

ـ گذشتة نامزدهای انتخاباتی و برنامه‌های آینده اینان را زیر سئوال برد. بیلان و كاركرد جمهوری اسلامی و تك تك نامزدها و حامیان آنها را با ارقام و شاخصهای بین‌المللی را به زیر سئوال برد.

ـ مطالبات بحق مردم را در راه كسب آزادی و سازندگی و داشتن ایرانی آزاد و آباد اعلام كرد و با مثال آوردن از کشورهای همسایه و دگر كشورهای جهان، عملاً تصویر آینده‌ای پر امید را به مردم نشان داد.

ـ برای نظارت بر انتخابات و سلامت آن، از ارگانهای حقوق بشری و بین‌المللی استمداد كرد.

باز هم پرسش نادرست: شركت یا عدم شركت در نمایش انتخابات را به پرسش درست و بجای آن تبدیل كرد: حضور فعال با نیرو در افشای آنچه كه بر ما رفته است و درخواست آنچه كه حق ماست.

نتیجه: برای خود و آموزش نسلهای بعدی باید با امر انتخابات برخورد فعال و همه جانبه داشت، باید از آن صحبت كرد و دیگران را به سخن و نوشتن و فعالیت واداشت. و در عمل باید خواستهای مردم را یك مرحله بالاتر برد. از هر بعد كه به مسئله‌ انتخابات نگاه كنیم تلاش كنیم كمی بیشتر بخواهیم. همه ابعاد را یك روزه اصلاح كردن ممكن نیست ولی هر بار در مقابل هر انتخابات خواستها رامی توان به پیش برد، چون دفاع از حقوق بشر، چون كار روانكاو بالینی پیوسته، همیشه، همیشه رو بجلو، واقع‌بین و همراه با مردم .برخورد فعال با انتخابات همراه با آموزش، افشاگری و استفاده از هر موقعیت حتی یك قدم، حتی یك كلمه.

حسن مکارمی

تا کنون  در لندن چهار کتاب از من به چاپ رسانده ا ست  H&Sاانتشارت
نگرشی دیگر بر راز حافظ، انتشارات اچ اند اس مدیا، لندن، ۱۳۹۲[]
نگاهی راهبردی به دوران سبز، انتشارات اچ اند اس مدیا، لندن، ۱۳۹۲[]
چند نگاه راهبردی به آینده ایران، انتشارات اچ اند اس مدیا، لندن، ۱۳۹۳[]
نگاهی دیگر به سرزمین فرهنگی ایران، انتشارات اچ اند اس مدیا، لندن، ۱۳۹۴[]
اخیرا , همین انتشارات نمودار درخواست خرید کتاب نگاهی دیگر بر دوران سبز را در انگلستان, اروپا و کانادا و آمریکا به چاپ رسانده است
حسن مکارمی

 

حسن مکارمی

گزارشی از نشست: تاریخ و روانکاوی درمان گذشته
حسن مکارمی: چالش های تاریخ‌نگاری ایران
تارنمای فرهنگ امروز:  جهان زیر آیین و فرهنگ ماست

گزارشی از نشست «تاریخ و روانکاوی» (۱)؛

درمان گذشته

مکارمی‌تاریخ و روان‌كاوی به یكدیگر شباهت دارند، زیرا هر دو دیسیپلین در پی بازیابی گذشته هستند. تاریخ‌دان می‌خواهد گذشته‌ی تاریخی یك ملت را بازسازی كند تا از آن طریق پرتو روشنی بر حال و روز فعلی آن ملت بیندازد و به طریق اولی روان‌كاو نیز با معلوم كردن زوایای تاریك ضمیر ناخودآگاه بیمار، پرتو روشنی بر وضعیت كنونی او بیندازد. در هر دو رشته، گذشته شالوده‌ای برای فهم اکنون است.

فرهنگ امروز/معصومه آقاجانپور: نشست تاریخ و روانکاوی به همت پژوهشكده تاریخ اسلام و با همكاری مركز علمی سیاوشان با حضور حسین پاینده، حسن مکارمی ،حسین مجتهدی و وحید میهن‌پرست برگزار شد. گزارش زیر سخنان حسین پاینده استاد دانشگاه علامه طباطبایی و حسن مكارمی، استاد دانشگاه سوربن  است که پاینده گذشته را وجه مشترک كار روانكاوی و تاریخ بیان كرد و مکارمی با نگاهی به ویژگی‌های تاریخ‌نگاری ایرانی آن را از منظر روانشناختی مورد توجه قرار داد.

 

حسن مکارمی: چالش های تاریخ‌نگاری ایران

روان‌كاوی یعنی دیدن آدمی چونان سخنگو، چون نمادپرداز و چون خواهشمند. از اینجاست كه انسان سخنگوی خواهشمند را دو پاره می‌بینیم، یعنی در هر انسان بزرگ‌سالی كودكی را می‌بینیم كه می‌توان نامش را ضمیر ناآگاه گذاشت. در ادبیات ما از این معنا با این تعبیر یاد شده كه در اندرون من خست‌ دل ندانم كیست/ كه من خموشم او در فغان و در غوغاست؛ این خسته‌دلی مسئله‌ای مهمی است. روان‌كاوی كاربردی با بررسی آثار لئوناردو داوینچی توسط فروید زنده شد و خوشبختانه امروز در دنیا روان‌كاوی كاربردی بسیار رایج‌تر از خود روان‌کاوی است. روان‌كاوی كاربردی یعنی دوباره‌نگاری خود، بررسی پیرامون خود و دیگری و هستی و گذشته‌ها، با این کلید كه انسان دوگانه است. روان‌کاوی کاربردی در حوزه‌ی معماری، حقوق، تاریخ و دیگر حوزه‌ها جایگاه محکمی را باز کرده است. از طرفی خود فروید هم مطرح می‌کند که دو راه کوتاه و بالنده‌ی رسیدن به کارکرد ناخودآگاه، شعر و خواب است؛ علت آن نیز آن است كه هر دوی این حوزه‌ها غیرارادی است، یعنی فرد نمی‌تواند آگاهانه اراده كند كه چه خوابی ببیند یا چه شعری را بسراید. من هم با توجه به علایق ادبی خودم كوشیدم با استفاده از روان‌كاوی كاربردی به ۴ شاعر بزرگ ایران یعنی حافظ، فردوسی، خیام و عطار توجه كنم.

 از طرف دیگر در محیط‌های علمی با آشنایی با مورخین، ادیبان و روشن‌فکران کشورهای دیگر به تدریج متوجه این شدم که آن تاریخی که من می‌شناسم و به من آموختند چندان صحیح نیست و لازم دیدم در این زمینه تحقیق مفصلی صورت دهم و به نتایجی متفاوت رسیدم. بحث من این است كه تاریخ‌نگار ایرانی اگر به مردم و جایگاه (زمان و مكان) ایران توجه كند و نتایج پژوهشش را با اسناد و دلایل و دیگر تاریخ‌نگاران مقایسه كند، متوجه می‌شود كه در ایران تاریخ‌نگاران نتوانسته‌اند حقیقت درونی خودشان را نشان دهند؛ مثلاً در تذكره‌الاولیای عطار شاهد انسان‌های فرهیخته‌ای هستیم كه مطالب فراوانی از خواب و خیال و رؤیا می‌گویند، اما این انسان‌ها از واقعیت قابل لمس بسیار دور هستند. تاریخ‌نگاران جدید پیوستگی حوادث تاریخی و فرهنگی را به واژه‌های كاربردی و رشد و دگرگونی این واژه‌ها همساز كردند و از روش‌هایی مثل حفاری‌های باستانی، سندپردازی و اسطوره‌خوانی بهره گرفته‌اند. از سوی دیگر موشكافی گفتار، تاریخ‌نگاران ما را به چگونگی رشد گروهی و مردمی و زخم‌های تاریخی مردم آشنا می‌كند. من در اینجا کوشش می‌کنم که دریچه‌ای بر این تأثیر و تأثر باز بکنم.

 نتیجه‌ی بحثم را در ابتدا بگویم و آن این است که این رویكردهای جدید، ضرورت نگاه دوباره به تاریخ ایران را آشكار می‌كند، به خصوص در طول تاریخ كهن ایران حوادث و رویدادهای فراوانی رخ داده با کوشش پیگیر مردمان این سرزمین چه پیش از ورود آریایی‌ها چه پس از آن، چه پیش از ورود اعراب چه پس از آن، راه بسیار تا شناخته شدن کامل و علمی در پیش دارد. تاریخ رشد و پیشرفت یک سرزمین با تلاش هرروزه‌ی مردمان آن در راه زیست و بهزیستی از یک سو و درهم‌آمیزی فرهنگ‌ها از طریق پیروزی‌ها جنگ‌ها و مهاجرت‌ها از سوی دیگر همراه است؛ این درهم‌آمیزی فرهنگ‌ها جای پای خویش را در زبان و فرهنگ و تاریخ شفاهی و آداب‌ورسوم به جای می‌گذارد. روان‌كاوی بالینی، بررسی همان خاطرات و رفتارهای تلنبارشده‌ی آدمی است كه دارای ساختاری است چون زبان؛ و از خلال گفته‌های هر فرد، ناخودآگاه فردی فرد را می‌توان شناخت. این اندیشه را می‌توان به دامنه‌ی یک ملت کشاند و گفت خاطره‌ی بومی یک سرزمین در گفتار مردم این دیار سپرده شده است. گوش فرادادن به تاریخ‌نگاران -آنان كه از نزدیك به تلاش ساکنین یك سرزمین نگریسته‌اند و حركت اینان را در نظر گرفته‌اند- پلی است در گشایش رازهای پنهانی كه در خاطرات بومی مردمان این سرزمین پنهان است. این دوسویی تأثیر و تأثر به شیوه‌ای تاریخ‌نگاری می‌آفریند.

 نظریات میشل فوكو كه از دهه‌ی ١٩٧٠ در محافل فكری غربی مطرح شد، این بود که شناخت عینی وجود ندارد و این سؤال اینجا مطرح می‌شود که اتفاقاً یكی از مشكلات تاریخ‌نگاری ایران از همین جا ناشی می‌شود؛ تاریخ ما بر چه پایه‌هایی استوار است؟ یکی تاریخ اسطوره‌ای و افسانه‌ای، تاریخ پنهان در گویش مردم، تاریخ پنهان در ادبیات شعر و فرهنگ مردم و تاریخ به دست آمده در لابه‌لای سفرنامه‌ها و خاطرات و یادداشت‌ها (این‌ها پایه‌هایی است که تاریخ از آن حاصل شد). این تاریخ شاخه‌های گوناگونی چون تاریخ اجتماعی، تاریخ سیاسی، تاریخ فرهنگی، تاریخ اقتصادی، تاریخ مذهبی، تاریخ عقیدتی و... دارد. اما منابع تاریخی ما چیستند؟ نخست فرهنگ خانواده كه از راه قصه‌ها، متل‌ها و افسانه‌ها در گویش‌های گوناگون از نسلی به نسل به ما رسیده‌اند و این پایه‌ی نخستین شناخت ما از تاریخ است. منبع بعدی فرهنگ مدرسه است كه به خصوص در سده‌ی حاضر به یك‌دستی رسیده و خوشبختانه در ذهن عموم نقش بسته است. منبع بعدی مسجد و مدارس دینی است؛ در این فرهنگ تاریخ معنای خاص خودش را دارد كه با فرهنگ اسطوره‌ای و فرهنگ خانواده‌ای و فرهنگ مدرسه‌ای متفاوت است. فرهنگی نیز در رسانه‌های عمومی تولید می‌شود كه در سده‌ی اخیر این فرهنگ نیز متأسفانه چندان شفاف نبوده و نتوانسته شفافانه تاریخ را منتقل كند.

 اگر به ریشه‌های اندیشه‌ی تاریخی مردم ایران بنگریم، می‌بینیم كه پژوهش‌های ایرانیان و تصحیح متون قدیمی بسیار گسترده و ارزشمند است. همچنین تحقیقات غیرایرانیان درباره‌ی تاریخ ایران را می‌توان به دو دسته تقسیم كرد كه نخست محققان اروپایی و امریكایی و دوم محققان بلوك شرق هستند. برخی از منابع نیز متعلق به محققان و تاریخ‌نگاران كهن یونانی و رومی است که این منابع هم از زبان‌های زنده‌ی امروزی ترجمه شده (من کمتر دیده‌ام که این منابع مستقیم از زبان یونانی یا رومی به فارسی ترجمه شود)؛ همچنین پژوهش‌هایی كه در زمینه‌ی فرهنگ عامه صورت گرفته است و تأثیر و تفسیر مفسران ایرانی با استفاده از تفسیرهای مارکسیستی جامعه‌شناختی و ... و در انتها تلاش پژوهندگان در جمع‌آوری مدارک در ۴ گروه ذکرشده‌ی بالا مثل تاریخ اجتماعی (راوندی) یا تاریخ باستان (حسن پیرنیا).

 چالش‌های این تاریخ‌نگاری کجاست؟ در مرحله‌ی اول باید به نفوذ نگرش مذهبی و به‌ویژه اسلامی و شیعه در تاریخ‌نگاری اشاره كرد -اینجاست که من به‌عنوان روان‌کاو وارد شدم و مطالعه‌ای کردم، اینکه تاریخی كه در مدارس ما خوانده می‌شود و به دانشگاه‌های ما هم کشیده شده، نخستین بار در ابتدای قرن بیستم توسط كسانی نوشته شده كه در مكتب‌های قدیمی یعنی در کنار معلمان شیعه و تا حدی سنی رشد یافته بودند-؛ این تاریخ‌نگاران در دوران كودكی‌شان تحت‌ تأثیر مكاتب سنتی بودند كه در آن نگرش مذهبی شیعه غالب بوده است و این تأثیر اساسی در پژوهش‌های تاریخی ایشان داشته است. به چند مشکل اشاره می‌کنم؛ برای مثال حتی در تاریخ ادبیات از اشاره به مذهب بزرگان علم و ادب و هنر طفره می‌رفتند. سکوتی در مورد مذهب شاعران پیش از قرن ۱۹ وجود دارد و این نشان‌دهنده‌ی این است که کسانی که بنیان‌های تاریخ کلاسیک ما را گذاشتند خود نخواستند این مسئله را مطرح کنند. مسئله‌ی دوم آن است كه در کل کتاب‌های تاریخی مسئله‌ی حمله‌ی اعراب به ایران مسکوت گذاشته شده است -البته این مربوط اکنون نیست-؛ مثلاً در کتاب ایران پل فیروزه که با همکاری حسین نصر نوشته شد (ایشان بسیار نام‌آشنا در تاریخ اسلام هستند)، در بیان تاریخ ایران از حمله‌ی اسکندر نام می‌برد، اما در مورد ورود اعراب به ایران از آغاز عصر تابناک اسلامی سخن می‌گوید. هرچند این درست است، اما بحث من این است که این از ناخودآگاه ایشان بیرون آمده، اصلاً توجه نداشت که مطلبی که می‌نویسد باید همگون باشد، نمی‌شود یک ‌جا حمله باشد و جای دیگر نباشد. مسئله‌ی دیگر این است که مورخان با فرهنگ كوچه و بازار آشنا نیستند.

مسئله‌ی سوم آن است كه تاریخ‌نگاری ایرانی متأثر از نگرش چپ‌گرایانه است و به مسئله‌ی فرهنگ توجه نمی‌شود. مسئله بعدی تاریخ‌نگاری ایرانی بازگشت سطحی و ساده‌انگارانه در دوره‌ی پهلوی اول به تاریخ ایران باستان است كه می‌كوشد نظام شاهنشاهی را مستمر و ٢٥٠٠ ساله نشان دهد. تأثیر این نگرش‌ها این است که این مسائل اولاً باعث شده كه افتخار به امپراتوری گذشته رواج یابد، تلاش جهت فارسی‌سازی زبان و حذف کلمات غیرفارسی به‌ویژه عربی درحالی‌که زبان، زبان است و حذف آن باعث لطمه زدن به فرهنگ است، همچنین به اندیشه‌ی سره‌نویسی و سره‌گویی انجامیده است. این مسائل به آشفتگی در فكر تاریخی منجر شده است و در نتیجه تاریخی كه ما می‌خوانیم و می‌شناسیم روشن نیست. ما اگر درباره‌ی زخم‌های تاریخی خودمان فكر نكنیم و راجع به آن‌ها صحبت نكنیم و وجوه مثبت و منفی آن را بازبینی نكنیم، این زخم‌ها را با خودمان نگه داشته‌ایم و سعی می‌كنیم در مقابل آن‌ها مقاومت كنیم و این مقاومت باعث می‌شود كه سندروم‌های مختلفی پدید آید.

 به‌عنوان روان‌كاوی كه تاریخ ایران را بررسی كرده است، معتقدم تا زمانی كه نگاه خودمان به تاریخ را یك‌سان نكنیم و از این پراكندگی دید و نگاه بیرون نیاوریم و برای هم آن را بیان نكنیم و تا زمانی كه آن را با واقعیت تطبیق ندهیم، دولت-ملت نخواهیم شد (دولت-ملت وقتی ساخته می‌شود كه یك پشتوانه‌ی تاریخی یك‌سان را نگاه كند). اسلامی‌ندوشن از اصطلاح قعر ضمیر استفاده می‌کند و می‌گوید من در قعر ضمیر خود احساسی دارم چون گواهی گوارا و مبهمی که گاه به گاه بر دل می‌گذرد، اینکه رسالت ایران به پایان نرسیده است و شکوه و خرمی او بازخواهد گشت، من یقین دارم که ایران می‌تواند قد راست کند، کشوری نام‌آور و زیبا و سعادمتند گردد و آن‌گونه که درخور تمدن و فرهنگ و سال‌خوردگی اوست نکته‌های بسیاری به جهان بیاموزد. من نیز معتقدم كه قعر ضمیر را باید روایت كرد به شرط آنكه تلاش بكنیم وابسته‌های فكری و اعتقادی خودمان را در پرانتز بگذاریم و تاریخ دوباره‌ای برای خودمان روایت كنیم كه در مقابل ملل و اقوام و تاریخ‌های دیگر قابل دفاع باشد. پیشنهاد من این است كه با حضور روان‌كاوان و روان‌شناسان و باستان‌شناسان یك بار دیگر با همت و بلندنظری به تاریخ ایران و ایرانیان توجه كنیم.

 

حسین پاینده: گذشته مهم‌ترین کلید واژه در تاریخ و روانکاوی است

درمان در روان‌كاوی فرویدی عبارت است از بازیابی تاریخ فردی. مقصودم از تاریخ فردی یك گذشته‌ی سپری‌شده است، گذشته‌ای كه به‌رغم سپری شدن نشانه‌های روان‌رنجوری در زمان حال همچنان استمرار دارد و بیمار را آزار می‌دهد. فروید در دوره‌ی دیگری از پژوهش‌ها و نظریه‌پردازی‌هایش با طرح مفهوم انتقال استدلال كرد كه بیمار در زمان درمان شدن، ‌رویدادهای مهم و اثرگذار دوره‌ی كودكی خودش را یك بار دیگر و این بار در ارتباط خودش با روان‌كاو احیا و تكرار می‌كند. در روان‌كاوی فرویدی اعتقاد بر این است كه تشخیص درست وسواس یا تمایل مبرم بیمار به تكرار وقایع كودكی برای روان‌كاو میسر نمی‌شود، مگر اینكه روان‌كاو تاریخچه‌ای از زندگی تحلیل‌شونده را از كودكی تا زمان واپس‌رانی آن خاطرات و تجربیات بتواند بشناسد.

 در همین توضیح كوتاه دقت کردید كه یک كلیدواژه مدام تكرار می‌شد: گذشته. به عبارتی تمام روان‌كاوی درباره‌ی گذشته است و اینكه سایه‌ی سنگین گذشته چگونه در تمام مراحل بعدی زندگی هریك از ما باقی می‌ماند. نحله‌های دیگر روان‌كاوی نیز به طریق اولی به گذشته بسیار نظر دارند و درمان را از طریق پرتو انداختن بر گذشته دنبال می‌كنند، كمااینكه برای مثال ژاك لاكان به تأسی از فروید اعتقاد دارد كه درمان روان‌كاوانه عبارت است از بازسازی تاریخچه‌ای از تحولات روانی بیمار. از نظر لاكان چنین درمانی میسر نمی‌شود مگر اینكه روان‌كاو بتواند برهه‌ی حال (مقطعی در زمان حال) را به مقطعی از گذشته در زندگی بیمار ربط دهد. پس، از منظری می‌شود گفت این تقریر لاكانی نیز در امتداد یا بسط دیدگاهی است كه فروید در تك‌نگاری خودش به‌عنوان موسی و یكتاپرستی درباره‌اش ایده‌پردازی كرده بود.

 ‌تاریخ و روان‌كاوی به یكدیگر شباهت دارند، زیرا هر دو دیسیپلین در پی بازیابی گذشته هستند. تاریخ‌دان می‌خواهد گذشته‌ی تاریخی یك ملت را بازسازی كند تا از آن طریق پرتو روشنی بر حال و روز فعلی آن ملت بیندازد و به طریق اولی روان‌كاو نیز با معلوم كردن زوایای تاریك ضمیر ناخودآگاه بیمار، پرتو روشنی بر وضعیت كنونی او بیندازد. در هر دو رشته، گذشته شالوده‌ای برای فهم اکنون است. رفتارهای كنونی یك ملت را می‌توان نشئت‌گرفته از تاریخی دانست كه فراتر از میل یا انتخاب آگاهانه شكل گرفته است و تأثیرات عمیقش بر روان جمعی آحاد ملت باقی مانده است؛ همان‌طور كه روان‌كاوی نیز اعتقاد دارد كه خاستگاه رفتارها و حالات روحی و روانی هر فردی را در گذشته‌ای باید جست‌وجو كرد كه به ناخودآگاه بیمار واپس رانده‌شده و اثرات ماندگار و تعیین‌كننده‌اش در زندگی او باقی مانده است.

چقدر بجاست که ما از یک متخصص باستان‌شناسی هم سخنانی خواهیم شنید، به یك عبارت روان‌كاوی نوعی باستان‌شناسی است. باستان‌شناس سطح پیدای خاك را آرام آرام و با مشقت در یك فرایند طولانی كنار می‌زند تا به خرابه‌هایی كه آن زیر باقی مانده و در نگاه اول دیده نمی‌شود، دست بیابد. فرایند درمان روان‌كاوانه نیز همین است، كنار زدن مقاومت‌ها و راه بردن به ضمیر ناخودآگاه و پی‌بردن به رویدادهایی كه حالا اثرات و نشانه‌ها و بقایایش در اعماق روان ما جای گرفته است. باستان‌شناس نیز با گذشته سروكار دارد و می‌خواهد آن گذشته را بازسازی كند. هدف باستان‌شناس نیز آن است كه چیزی را كه امروز در مورد گذشته نمی‌دانستیم برای ما روشن كند. بنابراین همه‌ی این دیسیپلین‌ها یعنی تاریخ، باستان‌شناسی و روان‌كاوی با یك حلقه‌ی مشترك به یكدیگر ارتباط می‌یابند.

خیلی‌ها در كشور ما میان تاریخ به‌عنوان یك دیسیپلین یعنی رشته‌ی آكادمیك و تاریخ به‌منزله‌ی وقایع‌نگاری تمایزی نمی‌گذارند و چه‌بسا از حوزه‌های دیگر علمی به قلمرو تاریخ‌نگاری وارد می‌شوند. امیدوارم با پا گرفتن رشته‌ی تاریخ در مجموعه رشته‌های علوم انسانی آن خلأ علمی پر شود. بارها به‌عنوان عضوی از مجموعه دانشگاهی دانشگاه علامه طباطبایی گفته‌ام خیلی تعجب می‌کنم دانشگاهی كه به طور اختصاصی به علوم انسانی اختصاص داشته، رشته‌ی تاریخ نداشته است. ما ایرانیان از مواجهه با تاریخ گریزانیم و نمی‌خواهیم با واقعیت تاریخی خودمان مواجه شویم، درست مثل تحلیل‌شونده‌ای كه ممكن است در فرایند درمان وقتی می‌بیند انتقال‌هایش با ضدانتقال مناسب از سوی روان‌كاو مواجه نمی‌شود، به درگیری عاطفی و حتی جسمانی با روان‌کاو می‌انجامد. امیدوارم چنین جلساتی که به حوزه‌ی میان‌رشته‌ای بین تاریخ و روان‌کاوی دامن می‌زند زمینه‌ی مناسبی برای این امر باشد.

 

 

ادامه مطلب